Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
reconstituent
دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
Other Matches
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
dose rate
نواخت جذب دارو میزان جذب دارو مقدار اثر دارو
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
newlywed
تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
more power to your elbow
خدابشما توفیق بدهد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
whichever is the sooner
هر کدام که زودتر رخ بدهد
[قانون]
turncoat
کسی که تغییر مسلک بدهد
turncoats
کسی که تغییر مسلک بدهد
God bless you!
خدا برکتت
[تان]
بدهد!
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
more power to your elbow
خدازور بازو بشما بدهد
cedillas
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
cedilla
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
medicaments
دارو
drugs
دارو
drugging
دارو
remedying
دارو
remedy
دارو
remedies
دارو
medics
دارو
drug
دارو
remedied
دارو
drugged
دارو
materia medica
دارو
medicinally
با دارو
pharmaceutical
دارو
medications
دارو
natural philosophy
دارو
medication
دارو
pills
حب دارو
pill
حب دارو
cures
دارو
pharmaceutic
دارو
puisne judge
دارو جز
cure
دارو
medicament
دارو
medicines
دارو
pharmaceuticals
دارو
medicine
دارو
cured
دارو
He is trying to prove himself all the time.
او
[مرد]
همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
oblique section
مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
floater
کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد
acetiam
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
ecosystem
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
ecosystems
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
dosages
یک خوراک دارو
hyssop
اشنان دارو
dosage
یک خوراک دارو
pouch kit
جای دارو
pouch kit
جعبه دارو
lungwort
سینه دارو
philtre
مهر دارو
philter
مهر دارو
male fern
کیل دارو
muller
دارو ساز
cure all
نوش دارو
substance withdrawal
ترک دارو
dose
مقدار دارو
withdrawal
ترک دارو
withdrawals
ترک دارو
dosing
یک خوراک دارو
doses
مقدار دارو
dosed
مقدار دارو
dosed
یک خوراک دارو
alkahest
نوش دارو
doses
یک خوراک دارو
calomel
کرم دارو
chemic
دارو فروش
troche
قرص دارو
dosing
مقدار دارو
dose
یک خوراک دارو
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
sacks
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
pillboxes
قوطی حب دارو وغیره
withdrawal symptoms
نشانههای ترک دارو
miyhridate
زهر دارو پادزهر
doze
دوز یک خوراک دارو
dozed
دوز یک خوراک دارو
drug abuse
سوء استفاده از دارو
drug holiday
ترک موقت دارو
dosages
مقدار استعمال دارو
dosage
مقدار استعمال دارو
hocus
نوشابه دارو زده
diatessaron
ترکیبی ازچهار دارو
pillbox
قوطی حب دارو وغیره
dozing
دوز یک خوراک دارو
dozes
دوز یک خوراک دارو
seasoning
دارو زنی بچوب
vial
شیشه کوچک دارو
withdrawal syndrome
نشانگان ترک دارو
orthopathy
معالجه بدون دارو
medications
دارو
[به طور کلی ]
drugs of every description
[of all descriptions]
همه نوع دارو
drugs
دارو
[به طور کلی ]
resolutive
دارو یا عامل گدازنده
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
iamatology
مبحث دارو شناسی پزشکی
doze
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozing
مقدار کافی از یک دارو خوراک
drug
دارو خوراندن تخدیر کردن
drugged
دارو خوراندن تخدیر کردن
dosages
مقدار تجویز شده دارو
dozed
مقدار کافی از یک دارو خوراک
spaced out
<idiom>
از خوردن دارو گیج شدن
dopes
دارو دادن تخدیر کردن
dope
دارو دادن تخدیر کردن
drugging
دارو خوراندن تخدیر کردن
dozes
مقدار کافی از یک دارو خوراک
drugs
دارو خوراندن تخدیر کردن
dosage
مقدار تجویز شده دارو
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
captions
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
caption
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
love philtre
مهر دارو شربت سحر امیز
gallipot
پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
stateroom
اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل
love potion
مهر دارو شربت عشق امیز
love potions
مهر دارو شربت عشق امیز
rodenticide
دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
This drug excites the nerves.
این دارو اعصاب را تحریک می کند
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
potion
دارو یا زهر ابکی شربت عشق
potions
دارو یا زهر ابکی شربت عشق
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
pharmacodynamics
مبحث اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده
pulsatilla
شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
muller
سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
most favored nation
کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
S HTTP
سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
soft
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softer
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softest
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
Though the wolf may lose his teeth but never loses.
<proverb>
گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
asopportunity offers
هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد
initialize
تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
enhances
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhancing
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhanced
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhance
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
naming services
روش انتساب نام یکتا به هر کاربر یا گره یا کامپیوتر در شبکه که به سایر کاربران امکان دستیابی به منبع اشتراکی بدهد در یک شبکه گسترده 9
internetwork
تعدادی شبکه متصل بهم با استفاده از bridge و roater که به کاربر یک شبکه امکان دستیابی به هر منبع در شبکه دیگر بدهد
smarts
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smartest
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
asynchronous
کامپیوتری که به شبکهای وصل است تا شماره گیری مودم ها را کنترل کند و به کاربران در فاصله دور اجازه استفاده از اتصال مودم و دستیابی به شبکه بدهد
smarter
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smart
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
log
کامپیوتری که مشخصات کاربر و داده کلمه رمز را بررسی میکند با پایگاه داده کاربر تا امکان اتصال به شبکه یا سرور را بدهد
interface
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
logs
کامپیوتری که مشخصات کاربر و داده کلمه رمز را بررسی میکند با پایگاه داده کاربر تا امکان اتصال به شبکه یا سرور را بدهد
interfaces
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
new-
تازه
the new world
تازه
newer
تازه
new-laid
تازه
new laid
تازه
new
تازه
newest
تازه
recent
تازه
modern
تازه
green
تازه
post glacial
تازه
greenest
تازه
new fashioned
تازه
younger
تازه
mint a mint condition
تازه تازه
newfangled
مد تازه
new born
تازه
young
تازه
up-to-date
تازه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com