English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
security clearance داشتن صلاحیت خدمتی
Other Matches
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
service records سوابق خدمتی پرسنل خلاصه وضعیت خدمتی
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
in service خدمتی
duty branch رسته خدمتی
fitness report تعرفه خدمتی
duty status وضعیت خدمتی
decoration نشان خدمتی
decorations نشان خدمتی
service records پروندههای خدمتی
leave year سال خدمتی
line of duty مسیر خدمتی
qualification record پرونده خدمتی
servicae life عمر خدمتی وسایل
nonpay status حالت انتظار خدمتی
service number شماره خدمتی پرسنل
equipment logbook دفترچه خدمتی تجهیزات
annual efficiency index شاخص کارایی سالانه خدمتی
fitness report گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
supererogation زیاده روی درکار خوش خدمتی
prestation خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
eye service خدمتی که فقط هنگام موافبت خوب انجام داده میشود نگاه عاشقانه
qualifications صلاحیت
qualifying صلاحیت
authority صلاحیت
competent ذی صلاحیت
skill صلاحیت
competence صلاحیت
expertise صلاحیت
qualification صلاحیت
clearance صلاحیت
formidableness صلاحیت
capability صلاحیت
credential صلاحیت
qualification صلاحیت
competency صلاحیت
competence صلاحیت
competent با صلاحیت
capacity صلاحیت
capacities صلاحیت
jurisdiction صلاحیت
inexpediency عدم صلاحیت
inexpedience عدم صلاحیت
capacity صلاحیت توانایی
incompetently با عدم صلاحیت
incapacitated عدم صلاحیت
incompetency عدم صلاحیت
intestable فاقد صلاحیت
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
jurisdication صلاحیت حاکمیت
legal capacity صلاحیت قانونی
capacities صلاحیت توانایی
incapacitation سلب صلاحیت
capability صلاحیت قابلیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
disqualifications سلب صلاحیت
incompetent فاقد صلاحیت
incompetence عدم صلاحیت
disqualification سلب صلاحیت
incapacitate عدم صلاحیت
incapacitates عدم صلاحیت
incapacitating عدم صلاحیت
ability لیاقت صلاحیت
abilities لیاقت صلاحیت
relative jurisdiction صلاحیت نسبی
qualifying examination امتحان صلاحیت
incapacity عدم صلاحیت
disability عدم صلاحیت
disabilities عدم صلاحیت
competent صلاحیت دار
competently باداشتن صلاحیت
It is not within his competence. در صلاحیت اونیست
competency of courts صلاحیت دادگاهها
competence clause شرط صلاحیت
competency صلاحیت لیاقت
competency of courts صلاحیت محاکم
unmeet فاقد صلاحیت
fitness صلاحیت شایستگی
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
by fits and starts مقتضی صلاحیت دار
able با استعداد صلاحیت دار
security cognizance شناخت ازنظر صلاحیت
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
principal of domestic jurisdiction اصل صلاحیت ملی
airworthiness directive دستورالعمل صلاحیت پرواز
airworthiness certificate گواهینامه صلاحیت پرواز
able دارای صلاحیت قانونی
qualified صلاحیت دار ماهر
incapacitate سلب صلاحیت کردن از
incapacitates سلب صلاحیت کردن از
deed of assignment مدرک صلاحیت قانونی
abler بااستعداد صلاحیت دار
abler دارای صلاحیت قانونی
ablest بااستعداد صلاحیت دار
ablest دارای صلاحیت قانونی
authority مقام صلاحیت دار
incapacitating سلب صلاحیت کردن از
incapacitated سلب صلاحیت کردن از
adequate صلاحیت دار بسنده
circuits حوزه صلاحیت دادگاه
circuit حوزه صلاحیت دادگاه
airworthy دارای صلاحیت پرواز
airworthiness دارای صلاحیت پرواز
non ability ناشایستگی عدم صلاحیت
security clearance تایید صلاحیت کردن
clearance تعیین صلاحیت کردن
sufficient شایسته صلاحیت دار
venue حوزه صلاحیت دادگاه
venues حوزه صلاحیت دادگاه
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
letters testamentary حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
probation ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
probational ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
omnicompetent دارای صلاحیت در همه چیز
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
statement of service خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
it is beyond his province از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
regional agency موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
check flight پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
owned داشتن
owning داشتن
redolence بو داشتن
owns داشتن
possess داشتن
doubt شک داشتن
relieves داشتن
to be feverish تب داشتن
lackvt کم داشتن
relieve داشتن
to hold a meeting داشتن
to go hot تب داشتن
possesses داشتن
to be in a f. تب داشتن
relieving داشتن
monogyny داشتن یک زن
own داشتن
have داشتن
to have possession of داشتن
bear در بر داشتن
bears در بر داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com