English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
anthelmintic دافع کرم روده مربوط بداروی ضد کرم
Other Matches
emunctory مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
gastrointestinal مربوط به معده و روده
insecticidal دافع حشره مربوط به حشره کشی
I´m as hungry as a horse. آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
hungry as a hunter <idiom> آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
hydragogue دافع اب
repeller دافع
loathsome دافع
repellents دافع
repellent دافع
propulsive دافع
preclusive دافع
water proof دافع اب
water repellent دافع اب
expulsive دافع
ejaculatory دافع
eductor دافع
dejectory دافع
waterproof دافع اب
waterproofed دافع اب
waterproofs دافع اب
repulsive دافع
exterminators دافع حشرات
buffer body بدنه دافع
icteric دافع یرقان
preventively بطور دافع
muzzle brake دافع دهانه
bechic دافع سرفه
recoil cylinder استوانه دافع
recoil system سیستم دافع
forbidding دافع ناخوانده
self repelling دافع همدیگر
bombproof دافع بمب
exterminator دافع حشرات
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
ischuretic دافع حبس پول
buffer دافع اطاق خرج
loathful دافع بیرغبت سازنده
larvicide دافع کرم حشره
recoil system دستگاه دافع توپ
expellant خارج کننده دافع
repulsively بطور زننده یا دافع
acopic دافع خستگی و کوفتگی
antasthmatic دافع تنگی نفس
expellent خارج کننده دافع
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
sledges کشوی عاید و دافع توپ
sledge کشوی عاید و دافع توپ
fungicides ماده دافع یا نابودکننده قارچ
rejecter دافع دستگاه دفع پارازیت
fungicide ماده دافع یا نابودکننده قارچ
rejector دافع دستگاه دفع پارازیت
muzzle compensator دافع دهانه لوله توپ یا تفنگ
muzzle bell دافع دهانه شیپوری لوله توپ
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
sleighs درشکه برقی دستگاه کشوی عاید و دافع
sleigh درشکه برقی دستگاه کشوی عاید و دافع
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
garbage روده
gut روده
gut دل و روده
gutting دل و روده
gutting روده
guts دل و روده
gill روده
enteron روده
ileum چم روده
in a tangle روده
bowel روده
guts روده
bowels روده
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
intestine روده امعاء
enteralgia درد روده
cecum روده کور
caecum روده کور
enterectomy روده بری
tormina قولنج روده
enteritis اماس روده
knuckle قرحه روده
saburra اخلاط روده
intestines روده امعاء
rectum راست روده
rectums راست روده
coecum روده کور
ascarid کرم روده
screaming روده برکننده
small intestine روده باریک
small intestine روده کوچک
embowel روده در اوردن از
embowel در روده گذاردن
knuckles قرحه روده
enterocele فتق روده
enterography شرح روده ها
jejunum تهی روده
large intestine روده بزرگ
long windedness روده درازی
disembowels روده دراوردن از
disembowelling روده دراوردن از
disembowelled روده دراوردن از
disemboweling روده دراوردن از
disemboweled روده دراوردن از
disembowel روده دراوردن از
gutting روده دراوردن از
guts روده دراوردن از
ileum روده دراز
purtenance دل و روده متعلقات
enterology روده شناسی
enterotomy روده شکافی
enterotomy عمل روده
intestinal روده دار
haruspex روده بین
gut روده دراوردن از
helminth کرم روده
hindgut روده خلفی
mesentery روده بند
yack روده درازی
viscerate روده در اوردن از
hysterical روده بر کننده
hysterically روده بر کننده
colons ستون روده
colon ستون روده
chitlins روده کوچک خوک
sidesplitting روده براز خنده
chitterlings روده کوچک خوک
chitlings روده کوچک خوک
peritoneum برون شامه روده ها
eventration بیرون ریختگی روده
proctoptosis سقوط روده راست
prolixity پرگویی روده درازی
duodenitis اماس روده اثناعشر
endamoeba امیب انگل روده
to roar with laughter <idiom> از خنده روده بر شدن
mesenteritis اماس روده بند
to split one's sides از خنده روده برشدن
in wards شکمبه و روده واردات
to set in a roar از خنده روده برکردن
to die of laughing ارخنده روده برشدن
large intestine قولون روده فراخ
jejunal وابسته به روده تهی
chatterbox ادم روده دراز
invagination پیچ خوردن روده
chatterboxes ادم روده دراز
windbag نطاق روده دراز
octopus روده پای هشت پا
ileal وابسته به روده دراز
windbags نطاق روده دراز
hookworm نوعی کرم روده
ileitis اماس روده دراز
mesenterical وابسته به روده بند
mesenteric مانند روده بند
ileac وابسته به روده دراز
mesenteric وابسته به روده بند
octopuses روده پای هشت پا
yaks وراجی کردن روده درازی
proctoscope الت معاینه روده راست
colitis ورم مخاط روده بزرگ
eviscerate روده یا چشم و غیره رادراوردن
ileus انسداد روده قولنج الیاوسی
eventration جنین بی شکم یابی روده
duodenums روده اثنی عشر دوازدهه
prolix خسته کننده روده دراز
yak وراجی کردن روده درازی
He hasnt got a single straight intestine. <proverb> یک روده راست در شکمش نیست .
duodenum روده اثنی عشر دوازدهه
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
sausages روده محتوی گوشت چرخ شده
sausage روده محتوی گوشت چرخ شده
introsusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
typhlitis اماس روده کور ورم اعور
intussusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
roundworm انواع کرم های گرد انگل روده
buffer chamber جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
deodorants برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
deodorant برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
entozoa انگلهای داخلی بطور اعم وبخصوص کرمهای روده
pinworm کرم ریزسنجاقی انگل روده انسان ازدسته نماته ها
laparectomy برش بخشی از روده که درپهلوی ادمی واقع است
wind bag سخنران پرگو نطاق روده دراز کیسه باد سینه
catgut روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
weedicide علف کش داروی دافع علف هرز
oil buffer ضربت گیر روغنی یا دافع روغنی
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com