English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
purview دامنه شمول قانون
Other Matches
subalpine ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
comprisal شمول
coverage شمول
inclusion شمول
dispensations عدم شمول
inclusion دخول شمول
liability فرض شمول
liabilities فرض شمول
dispensation عدم شمول
incurrence شمول مشمولیت
collision coverage شمول جبران تصادمات
intersubjective قابل شمول بدو فاعل یابیشتر
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canons قانون کلی قانون شرع
canon قانون کلی قانون شرع
say's law قانون سی . براساس این قانون
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
range دامنه
foot دامنه
skirt دامنه
tail دامنه
skirted دامنه
skirts دامنه
brae دامنه
ranged دامنه
tails دامنه
tailed دامنه
amplitude دامنه
ranges دامنه
hillside دامنه
slope دامنه
mountainsides دامنه
mountainside دامنه
sloped دامنه
talus دامنه
slopes دامنه
magnitude دامنه
scope دامنه
hillsides دامنه
amplitude of oscillation دامنه نوسان
amplitude دامنه بزرگی
amplitude modulation مدولاسیون دامنه
flanked دامنه جناح
scope دامنه رسیدگی
talus meterial واریزه دامنه
flanking دامنه جناح
flank دامنه جناح
maximum amplitude دامنه حداکثر
midrange میان دامنه
range format قالب دامنه
f.of mountain دامنه کوه
range دامنه [ریاضی]
talus دامنه تالیوز
wave amplitude دامنه موج
one tailed test ازمون یک دامنه
frequency response خم دامنه- بسامد
pulse amplitude دامنه تپش
vibration amplitude دامنه ارتعاش
two tailed test ازمون دو دامنه
tropic range دامنه استوایی
range expression عبارت دامنه
tolerances دامنه تغییرات
amplitude of vibration دامنه ارتعاش
range name نام دامنه
double amplitude دامنه دوبل
range دامنه تغییرات
feet پایین دامنه
range of motion دامنه حرکت
criteria range دامنه ملاک
audibility range دامنه شنودپذیری
audio frequency دامنه شنودپذیری
interval confidence دامنه اطمینان
colluvial دامنه کوهی
hillside دامنه کوه
tolerance دامنه تغییرات
total amplitude of oscillation دامنه کل نوسان
hillsides دامنه کوه
class interval دامنه طبقه
range of stress دامنه تنش
tooth flank دامنه دندانه
combe دامنه تپه
restriction of range محدودیت دامنه
discriminating range دامنه افتراق
hill side دامنه تپه
talus دامنه سنگلاخی
response amplitude دامنه پاسخ
ranges دامنه تغییرات
am مدولاسیون دامنه
impluse amplitude دامنه ایمپولز
ranged دامنه تغییرات
skirting armor زره دامنه تانک
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
tidal range دامنه جذر و مد دریایی
The matter assumed significant proportions. دامنه کار با لاگرفت
modular range دامنه تغییرات مدول
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
interquartile range دامنه میان چالاکی
lift بالارو دامنه بالابری
domain of a function دامنه یک تابع [ریاضی]
magnitude of alternating current دامنه جریان متناوب
lifted بالارو دامنه بالابری
lifting بالارو دامنه بالابری
domain of definition دامنه تعریف [ریاضی]
lifts بالارو دامنه بالابری
foothill تپه دامنه کوه
impluse amplitude دامنه ضربه جریان
double apron fence سیم خاردار دو دامنه
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
ridge پشته تپههای دامنه کوه
foot hill تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
sidehill واقع در کنار تپه دامنه
ridges پشته تپههای دامنه کوه
skirts دامنه کوه حومه شهر
neap range دامنه نوسان جزر و مدضعیف
skirted دامنه کوه حومه شهر
skirt دامنه کوه حومه شهر
damping factor نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
coves خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
foehn باد خشک وگرم دامنه کوه
cove خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
infrasound صدایی با توان و دامنه بسیارو فرکانس بسیار کم
fumarole شکاف دامنه اتش فشان که از ان دود وبخارمتصاعد است
stepping قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
step قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
wave trough نقطه می نیمم یا ماکزیمم منفی دامنه در نیمه راه بین دو قله موج
hook's law تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
omni axial nozzle نازل موتور راکت که میتوانددر دامنه تعیین شده درراستاهای مختلف تنظیم شود
freeware نرم افزاری که در دامنه عمومی قرار دارد و هر کسی بدون پرداخت میتواند از آن استفاده کند
continuous wave امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند
wobbulator تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
spring tide جذر و مد با دامنه زیاد حداکثر جذر و مد نهایی دریایی
lithosol خاک کم عمق دامنه کوه ودشت که مرکب از سنگریزه وسنگهای نیمه خاک شده میباشد
slope of cutting دامنه برش یا سینه برش شیروانی کند
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
law of constant heat sumation قانون هس
legislation قانون
regulation قانون
statute قانون
lex قانون
kanoon قانون
regardless of the law به قانون
statutes قانون
hess's law قانون هس
nisi قانون
enacment قانون
canons قانون
edict قانون
rule قانون
code قانون
legal قانون
law قانون
acted قانون
act قانون
laws قانون
canon قانون
edicts قانون
slope of bankment دامنه خاکریز یا سینه خاکریز
law of scarcity قانون کمیابی
laplace's law قانون لاپلاس
pursuer [Scottish English] شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings] شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings] شاکی [قانون]
law fallen into desuetude قانون متروک
law breaker قانون شکن
law abidingness پیروی قانون
lambert law قانون لامبرت
plaintiff مدعی [قانون]
juristic قانون دان
nomological شبیه قانون
labour act قانون کار
law of use قانون استعمال
labour code قانون کار
labour law قانون کار
reflection law قانون بازتاب
law merchant قانون تجارت
law of advantage قانون امتیاز
law of demand قانون تقاضا
complainant [British E] شاکی [قانون]
law of effect قانون اثر
law of primacy قانون تقدم
law of nations قانون ملل
law of induced current قانون لنتس
law of gravitation قانون گرانش
law of frequency قانون بسامد
law of contract قانون قرارداد
law of progression قانون پیشروی
law of analogy قانون تمثیل
law of causation قانون علیت
law of clouser قانون بستار
law of contiguity قانون مجاورت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com