English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (39 milliseconds)
English Persian
crinoline دامن پف کردن
crinolines دامن پف کردن
Search result with all words
skirt دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
Other Matches
hoopskirt دامن وپیراهن فنری زنها دامن ژوپن
lapful به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
lapful یک دامن پر
brorher in law هم دامن
overskirt دامن رو
chronicity دامن گیری
lappet دامن اویز
mini-skirts دامن کوتاه
lap dog سگ دامن پرورده
lapdog سگ دامن پرورده
tutu دامن کوتاه
tutus دامن کوتاه
skirt دامن لباس
skirt دامن دوختن
skirted دامن لباس
skirted دامن دوختن
tablier پیش دامن
skirts دامن لباس
skirts دامن دوختن
kilts دامن مردانه
kilt دامن مردانه
lapfulof straw یک دامن کاه
mini-skirt دامن کوتاه
unchaste الوده دامن
aprons پیش دامن
cutaway دامن گرد
cutty sark دامن کوتاه
cut away دامن گرد
shirttail دامن پیراهن
coatee دامن کوتاه
farthingale دامن پف کرده
hobble skirt دامن تنگ
lapped دامن لباس
lap دامن لباس
apron پیش دامن
farthingale دامن فنری
To add fuel to (fan) the flames. آتش را دامن زدن
provoked دامن زدن برانگیختن
provoke دامن زدن برانگیختن
provokes دامن زدن برانگیختن
to add fuel to fire آتش را دامن زدن
basque دامن کوتاه زنانه
to pour oil on the flame اتش خشم را دامن زدن
draggle tail دارای دامن کثیف والوده
cut away نیم تنه دامن گرد
panier لول ژوین زیر دامن
pannier لول ژوپن زیر دامن
To appeal (turn)to someone for help. دست به دامن کسی شدن
morning coat نیم تنه دامن گرد
to pander to somebody [something] دامن زدن با کسی [چیزی]
morning coats نیم تنه دامن گرد
maxi پیراهن زنانه دامن بلند
midi پیراهن زنانه با دامن متوسط
panniers لول ژوپن زیر دامن
tail coat جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
tailcoat کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
improver لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
dress improver لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
placket ژوپن یا زیر پوش زنانه چاک دامن
frock coat نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
to beg somebody for something دست به دامن کسی شدن [بخاطر چیزی]
to beg of somebody دست به دامن کسی شدن [بخاطر چیزی]
frock coats نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
sporran چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
peplum نوعی ردا یانیم تنه زنانه دامن کوتاه
gremial پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
slack دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slackest دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slacks دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
dirndl نوعی دامن بلند با کمر بلند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com