English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
paleology دانش چیزهای کهنه
Other Matches
straight "A " student دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
clouted پارچه کهنه کهنه
clout پارچه کهنه کهنه
clouting پارچه کهنه کهنه
clouts پارچه کهنه کهنه
munched چیزهای جویدنی
scatterings چیزهای پراکنده
munching چیزهای جویدنی
valuables چیزهای بهادار
inflammable substances چیزهای اتشگیر
oddment چیزهای متفرقه
inflammables چیزهای اتشگیر
the inevitable چیزهای عادی
munch چیزهای جویدنی
bygone چیزهای گذشته
trivia چیزهای بی اهمیت
munches چیزهای جویدنی
incidentals چیزهای کوچک
gaudery چیزهای کم بها
by gone چیزهای گذشته
cates چیزهای لذیذ
post matter چیزهای پستی
the sublime چیزهای بلندوعالی
inanimate objects چیزهای بیجان
coconscious ادراک چیزهای یکسان
impedimenta چیزهای دست و پا گیر
appurtenence اسباب چیزهای وابسته
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
impediments چیزهای دست و پاگیر
Well what do you know!Well i never! بحق چیزهای نشنیده !
inter alia میان چیزهای دیگر
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
microtomy بریدن چیزهای ریز
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
impediment چیزهای دست و پاگیر
among others میان چیزهای دیگر
among other things میان چیزهای دیگر
byes چیزهای کناری یاثانوی فرعی
interposition چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
bye چیزهای کناری یاثانوی فرعی
microphotography عکس برداری از چیزهای خرد
to i. on particulars به چیزهای جزئی اهمیت دادن
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
She is fond of sweet things. از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
supemundane بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
luff قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
gutter man دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
drainer خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
litters تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
papier یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
kenning دانش
wisdom دانش
know-how دانش
scholarship دانش
knowledge دانش
scholarships دانش
gramarey دانش
knowledge دانش
realising [British] دانش
realizing دانش
cognition دانش
understanding دانش
know how دانش
cognisance [British] دانش
gramarye دانش
gramary دانش
science دانش
sciences دانش
presentationism عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
pupils دانش اموز
architectonic دانش معماری
treatises دانش نویسه
knowledge representation بازنمود دانش
an encourouges of science دانش پرور
alumnus دانش اموخته
schoolboy دانش اموز
schoolboys دانش اموز
schooling کسب دانش
kith دانش و معرفت
letter معرفت دانش
letters معرفت دانش
treatise دانش نویسه
student دانش اموز
computer literacy دانش کامپیوتر
computer awarness دانش کامپیوتر
knowledge representation نمایش دانش
strikers دانش اموز
academies انجمن دانش
academy انجمن دانش
grader دانش اموز
striker دانش اموز
students دانش اموز
in ken د رحدود دانش
pupil دانش اموز
physical science دانش مادی
technical know how دانش فنی
witting معلومات دانش
photology دانش روشنایی
philomath دانش پرست
patrons of learning دانش پروران
pansophism دانش مطلق
postgraduates دانش اموخته
polyhistor دانش بسیار
life sciences دانش زیستی
thermodynamics دانش دماپویایی
to reach for knowledge دانش کوشیدن
life science دانش زیستی
schoolfellow کسب دانش
educating دانش اموختن
educates دانش اموختن
educate دانش اموختن
polymathy دانش زیاد
postgraduate دانش اموخته
organum وسیله دانش
teacher's college دانش سرا
normal school دانش سرا
maieutic دانش مامایی
knowlege representation نمایش دانش
knowledge engineer مهندسی دانش
knowledge domain قلمرو دانش
knowledge base پایگاه دانش
knowing faculty قوه دانش
scholar دانش پژوه
learning دانش یادگیری
omniscience دانش بی پایان
aeronautics دانش هوانوردی
to a knowledge دانش اندوختن
ominscience دانش بی پایان
onomastics دانش نام
scholars دانش پژوه
erudition فضل و دانش
smattering دانش سطحی
worm eaten کهنه
weatherworn کهنه
trity کهنه
behind the times کهنه
by gone کهنه
mucid کهنه
knacker کهنه خر
gray کهنه
fogram کهنه
shabbly کهنه
pokey کهنه
dossil کهنه
out of d. کهنه
ragman کهنه خر
weatherbeaten کهنه
kettle holder کهنه
timeworn کهنه
antiquated کهنه
fusty کهنه
fustiest کهنه
fustier کهنه
wads کهنه
tatters کهنه
tacky کهنه
musty کهنه
olden کهنه
worn-out کهنه
rag کهنه
rags کهنه
antiques کهنه
behindhand کهنه
old-fashioned کهنه
age old کهنه
obsolete کهنه
age-old کهنه
antique کهنه
obsolescence کهنه گی
trite کهنه
worn out کهنه
poky کهنه
pokiest کهنه
archaic کهنه
stale کهنه
ragged کهنه
lint کهنه
dowdy کهنه
wadding کهنه
outworn کهنه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com