Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English
Persian
umpire
داوری عملیات بازرس
umpired
داوری عملیات بازرس
umpires
داوری عملیات بازرس
umpiring
داوری عملیات بازرس
Other Matches
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
scrutineer
بازرس
inspector
بازرس
visitator
بازرس
examinator
بازرس
inspector general
بازرس کل
keeper
بازرس
keepers
بازرس
line man
بازرس
controllers
بازرس
controller
بازرس
inspectors
بازرس
lineman
بازرس خط اهن
wardens
نافر بازرس
proctor
بازرس دانشجویان
gasmen
بازرس معدن
g man
بازرس مخصوص
scrutineer
بازرس ارا
warden
نافر بازرس
auditor
بازرس دفاترمحاسباتی
auditor general
بازرس کل سر حسابرس کل
auditors
بازرس دفاترمحاسباتی
works inspector
بازرس کارگاه
works inspector
بازرس کارخانه
inspectoral
وابسته به بازرس ها
comptroller
بازرس حسابداری
gasman
بازرس معدن
linemen
بازرس خط اهن
scrutineer
بازرس اراء
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
rummaging
کاوش بازرس کشتی
rummage
کاوش بازرس کشتی
rummages
کاوش بازرس کشتی
rummaged
کاوش بازرس کشتی
inspectorship
سمت بازرس رسدبانی
censor
بازرس مطبوعات و نمایشها
censored
بازرس مطبوعات و نمایشها
censoring
بازرس مطبوعات و نمایشها
inspectorial
وابسته بوفیفه بازرس
censors
بازرس مطبوعات و نمایشها
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
test protectors
بازرس ازمایشات کارایی شغلی
trackwalker
بازرس ریل گذاری راه اهن
auditor
حسابرس مفتش یا بازرس در شرکتهای سهامی
auditors
حسابرس مفتش یا بازرس در شرکتهای سهامی
floorwalker
بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
visitor
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
visitors
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
arbitration
داوری
adjudication
داوری
umpirage
داوری
judgements
داوری
judgments
داوری
judgement
داوری
justiceship
داوری
value judgment
داوری ارزشی
umpireship
داوری حکمیت
referees
داوری کردن
vermifuge
داوری ضد کرم
judgements
دادرسی داوری
tribunal of arbitration
دیوان داوری
arbitration committee
کمیته داوری
arbitration clause
شرط داوری
arbitration award
رای داوری
frame of reference
چهارچوب داوری
frames of reference
چهارچوب داوری
arbitral tribunal
دیوان داوری
judging
داوری کردن
jurisdiction clause
شرط داوری
arbiter
داوری کردن
infatuated
دارای داوری بد
judgments
دادرسی داوری
judgement
دادرسی داوری
judge
داوری کردن
judgment
داوری دادرسی
adjudge
داوری کردن
judged
داوری کردن
judgement day
روز داوری
judges
داوری کردن
arbiters
داوری کردن
arbitral award
رای داوری
umpiring
داوری کردن
arbitrate
داوری کردن
misjudges
بد داوری کردن
misjudging
بد داوری کردن
ad hoc arbitration
داوری موردی
agreement of arbitration
قرارداد داوری
umpiring
حکمیت داوری
misjudged
بد داوری کردن
misjudge
بد داوری کردن
arbitrated
داوری کردن
adjudicate
داوری کردن
adjudicated
داوری کردن
adjudicates
داوری کردن
adjudicating
داوری کردن
d. of judgment
روز داوری
arbitrates
داوری کردن
arbitrating
داوری کردن
prejudices
پیش داوری
umpires
داوری کردن
umpire
داوری کردن
arbitrage
داوری کردن
arbitrable
قابل داوری
appeal to arbitration
توسل به داوری
umpire
حکمیت داوری
the great inquest
روز داوری
refereeing
داوری کردن
umpired
حکمیت داوری
umpired
داوری کردن
refereed
داوری کردن
prejudice
پیش داوری
umpires
حکمیت داوری
referee
داوری کردن
prejudges
پیش داوری کردن
prejudging
پیش داوری کردن
arbitrate
به داوری ارجاع کردن
arbitrated
به داوری ارجاع کردن
arbitrates
به داوری ارجاع کردن
minaei
از اصطلاحات داوری کاراته
arbitrating
به داوری ارجاع کردن
prejudged
پیش داوری کردن
decision
حکم دادگاه داوری
decisions
حکم دادگاه داوری
to hold the scales even
عادلانه داوری کردن
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
references
ارجاع امر به داوری
reference
ارجاع امر به داوری
prejudge
پیش داوری کردن
you do me injustice
در حق من درست داوری نمیکنید
judicial
قطعی داوری کننده
he judged impartially
بیطرفانه داوری کرد
awarded
حکم هیات داوری
awards
حکم هیات داوری
award
حکم هیات داوری
awarding
حکم هیات داوری
technical observer
بازرس یا نافر فنی کارخانه در یکانهای رزمی که نافربه طرز استفاده از وسیله میباشد
judged
داوری کردن فتوی دادن
judging
داوری کردن فتوی دادن
judge
داوری کردن فتوی دادن
judges
داوری کردن فتوی دادن
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
spot map
کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
doomsday
روز قیامت روز داوری
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
treatment
عملیات
op
عملیات
operation
عملیات
operations
عملیات
treatments
عملیات
autonomous operation
عملیات ازاد
airborne battlefield
عملیات هوابرد
continuity of operations
مداومت عملیات
centre of activities
مرکز عملیات
offenses
عملیات تعرضی
building operations
عملیات ساختمانی
actions
جنگ عملیات
continuity of operations
تسلسل عملیات
action
عملیات جنگی
air operations
عملیات هوایی
action
جنگ عملیات
business type operation
عملیات تجارتی
offenses
عملیات افندی
actions
عملیات جنگی
chemical operations
عملیات شیمیایی
area of operation
منطقه عملیات
concept of operations
تدبیر عملیات
arithmetic operation
عملیات حسابی
computer operation
عملیات کامپیوتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com