Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (6 milliseconds)
English
Persian
ad hoc arbitration
داوری موردی
Other Matches
trivialities
بی موردی
mytaceous
موردی
myrtle formed
موردی
triviality
بی موردی
case study
بررسی موردی
case studies
بررسی موردی
Should the occasion arise .
چنانچه موردی پیش آید
There was absolutely no point in her going .
رفتن او اصلا" موردی نداشت
judgments
داوری
adjudication
داوری
judgement
داوری
judgements
داوری
arbitration
داوری
umpirage
داوری
justiceship
داوری
judge
داوری کردن
arbitrating
داوری کردن
misjudge
بد داوری کردن
misjudges
بد داوری کردن
misjudged
بد داوری کردن
judged
داوری کردن
misjudging
بد داوری کردن
arbitrates
داوری کردن
judges
داوری کردن
judging
داوری کردن
frame of reference
چهارچوب داوری
judgment
داوری دادرسی
judgement day
روز داوری
jurisdiction clause
شرط داوری
the great inquest
روز داوری
arbitration award
رای داوری
umpireship
داوری حکمیت
value judgment
داوری ارزشی
vermifuge
داوری ضد کرم
infatuated
دارای داوری بد
d. of judgment
روز داوری
arbitration committee
کمیته داوری
frames of reference
چهارچوب داوری
tribunal of arbitration
دیوان داوری
agreement of arbitration
قرارداد داوری
appeal to arbitration
توسل به داوری
arbitrable
قابل داوری
arbitrage
داوری کردن
arbitral award
رای داوری
arbitral tribunal
دیوان داوری
arbitration clause
شرط داوری
umpires
داوری کردن
referees
داوری کردن
judgement
دادرسی داوری
judgements
دادرسی داوری
umpire
داوری کردن
judgments
دادرسی داوری
umpire
حکمیت داوری
refereeing
داوری کردن
umpired
حکمیت داوری
umpiring
حکمیت داوری
umpiring
داوری کردن
umpired
داوری کردن
umpires
حکمیت داوری
referee
داوری کردن
arbiters
داوری کردن
adjudicate
داوری کردن
arbitrate
داوری کردن
adjudicated
داوری کردن
adjudicates
داوری کردن
adjudicating
داوری کردن
refereed
داوری کردن
arbitrated
داوری کردن
prejudice
پیش داوری
adjudge
داوری کردن
prejudices
پیش داوری
arbiter
داوری کردن
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
umpired
داوری عملیات بازرس
awarded
حکم هیات داوری
awarding
حکم هیات داوری
he judged impartially
بیطرفانه داوری کرد
awards
حکم هیات داوری
you do me injustice
در حق من درست داوری نمیکنید
to hold the scales even
عادلانه داوری کردن
minaei
از اصطلاحات داوری کاراته
umpire
داوری عملیات بازرس
reference
ارجاع امر به داوری
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
references
ارجاع امر به داوری
umpires
داوری عملیات بازرس
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
prejudged
پیش داوری کردن
prejudging
پیش داوری کردن
arbitrate
به داوری ارجاع کردن
arbitrated
به داوری ارجاع کردن
prejudge
پیش داوری کردن
decisions
حکم دادگاه داوری
decision
حکم دادگاه داوری
arbitrating
به داوری ارجاع کردن
prejudges
پیش داوری کردن
award
حکم هیات داوری
arbitrates
به داوری ارجاع کردن
umpiring
داوری عملیات بازرس
judicial
قطعی داوری کننده
judging
داوری کردن فتوی دادن
judge
داوری کردن فتوی دادن
judged
داوری کردن فتوی دادن
judges
داوری کردن فتوی دادن
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
doomsday
روز قیامت روز داوری
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com