English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 249 (35 milliseconds)
English Persian
adjudicate داوری کردن
adjudicated داوری کردن
adjudicates داوری کردن
adjudicating داوری کردن
arbiter داوری کردن
arbiters داوری کردن
umpire داوری کردن
umpired داوری کردن
umpires داوری کردن
umpiring داوری کردن
referee داوری کردن
refereed داوری کردن
refereeing داوری کردن
referees داوری کردن
adjudge داوری کردن
arbitrate داوری کردن
arbitrated داوری کردن
arbitrates داوری کردن
arbitrating داوری کردن
judge داوری کردن
judged داوری کردن
judges داوری کردن
judging داوری کردن
arbitrage داوری کردن
Search result with all words
adjudged داوری کردن محکوم کردن
adjudges داوری کردن محکوم کردن
adjudging داوری کردن محکوم کردن
arbitrate به داوری ارجاع کردن
arbitrated به داوری ارجاع کردن
arbitrates به داوری ارجاع کردن
arbitrating به داوری ارجاع کردن
misjudge بد داوری کردن
misjudged بد داوری کردن
misjudges بد داوری کردن
misjudging بد داوری کردن
prejudge پیش داوری کردن
prejudged پیش داوری کردن
prejudges پیش داوری کردن
prejudging پیش داوری کردن
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
judge داوری کردن فتوی دادن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged داوری کردن فتوی دادن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges داوری کردن فتوی دادن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging داوری کردن فتوی دادن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
to hold the scales even عادلانه داوری کردن
Other Matches
arbitration داوری
umpirage داوری
judgments داوری
justiceship داوری
judgements داوری
judgement داوری
adjudication داوری
arbitration committee کمیته داوری
d. of judgment روز داوری
jurisdiction clause شرط داوری
infatuated دارای داوری بد
vermifuge داوری ضد کرم
judgement دادرسی داوری
frame of reference چهارچوب داوری
prejudice پیش داوری
umpireship داوری حکمیت
prejudices پیش داوری
judgement day روز داوری
value judgment داوری ارزشی
tribunal of arbitration دیوان داوری
ad hoc arbitration داوری موردی
judgements دادرسی داوری
the great inquest روز داوری
umpiring حکمیت داوری
judgments دادرسی داوری
frames of reference چهارچوب داوری
judgment داوری دادرسی
appeal to arbitration توسل به داوری
umpire حکمیت داوری
arbitral tribunal دیوان داوری
arbitral award رای داوری
agreement of arbitration قرارداد داوری
arbitration clause شرط داوری
arbitration award رای داوری
arbitrable قابل داوری
umpired حکمیت داوری
umpires حکمیت داوری
awarded حکم هیات داوری
umpire داوری عملیات بازرس
umpiring داوری عملیات بازرس
references ارجاع امر به داوری
arbitration agreement موافقت نامه داوری
umpires داوری عملیات بازرس
awards حکم هیات داوری
awarding حکم هیات داوری
award حکم هیات داوری
you do me injustice در حق من درست داوری نمیکنید
judicial قطعی داوری کننده
minaei از اصطلاحات داوری کاراته
umpired داوری عملیات بازرس
decisions حکم دادگاه داوری
decision حکم دادگاه داوری
he judged impartially بیطرفانه داوری کرد
reference ارجاع امر به داوری
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
doomsday روز قیامت روز داوری
petty jury هیئت داوری هیئت قضات
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com