Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
ground judge
داور زمین شمشیربازی
Other Matches
salle d'armes
زمین شمشیربازی
piste
زمین شمشیربازی 2 در 41متر
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
escrime
شمشیربازی
fences
شمشیربازی
fence
شمشیربازی
field of play
پیست شمشیربازی
escrime
شمشیربازی کردن
master off
استاد شمشیربازی
fencing
مسابقه شمشیربازی
inside lines
خطوط حمله شمشیربازی
lanista
شمشیرباز اموزگار شمشیربازی
guard line
خط اغاز مسابقه شمشیربازی
shinai
خیزران شمشیربازی ژاپنی
fencing time
زمان مسابقه شمشیربازی
strip
سطح پیست شمشیربازی
presidents
مدیر یا رئیس مسابقه شمشیربازی
president
مدیر یا رئیس مسابقه شمشیربازی
kendo
شمشیربازی ژاپنی باخیزران و با هر دو دست
singlestick
چوب مخصوص تمرین شمشیربازی
masks
کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
fence off
کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
mask
کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
novice
جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
novices
جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
foiling
مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foiled
مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
tilted
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
foils
مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
tilts
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
foil
مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
juror
داور
judge
داور
jurors
داور
arbitrator
داور
judging
داور
judges
داور
arbitrators
داور
judged
داور
arbiter
داور
referee
داور
umpiring
داور
umpires
داور
markers
داور
marker
داور
umpired
داور
arbiters
داور
umpire
داور
refereeing
داور
referees
داور
refereed
داور
arbitator
داور
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
referee
داور مسابقات
umpire
داور مانور
umpired
داور مانور
arbiters
قاضی داور
umpiring
کمک داور
arbiter
قاضی داور
foot fault judge
کمک داور
umpires
کمک داور
umpire
کمک داور
umpiring
داور مانور
sole arbitrator
داور منفرد
refereeing
داور مسابقات
umpires
داور مانور
ump
کمک داور
umpired
کمک داور
refereed
داور مسابقات
referees
داور مسابقات
referee's whistle
سوت داور
line official
داور خط تجمع
field judge
داور میدان
net cord judge
داور تور
judicial arbitrator
داور قضائی
awards
رای داور
placing judge
داور خط پایان
head linesman
داور خط کناری
awarding
رای داور
awarded
رای داور
judicial arbitrator
داور قانونی
netcord umpire
داور تور
award
رای داور
referee stops contest
استوپ داور
referee throw
پرتاب داور
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
refereed
داور بالای والیبال
referee
داور بالای والیبال
referees
داور مسابقات شدن
referees
داور بالای والیبال
refereeing
داور بالای والیبال
refereeing
داور مسابقات شدن
stopping
استوپ داور بوکس
dissent
مشاجره بر سر رای داور
dissented
مشاجره بر سر رای داور
stop
استوپ داور بوکس
dissents
مشاجره بر سر رای داور
aftereffect
اثر بعدی داور
refereed
داور مسابقات شدن
jooshim
داور کنار تکواندو
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
referee
داور مسابقات شدن
fukushin
کمک داور کاراته
umpire
سرداور داور مسابقات
stopped
استوپ داور بوکس
shushin
داور وسط کاراته
sole arbitrator
حکم یا داور انحصاری
umpired
سرداور داور مسابقات
stops
استوپ داور بوکس
back judge
داور در محوطه دفاعی
deashim
داور وسط تکواندو
justiciary
داور عالی رتبه
umpiring
سرداور داور مسابقات
umpires
سرداور داور مسابقات
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
flagman
داور مخصوص تشخیص امتیاز
protest
اعتراض به رای داور کشتی
protested
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
The referee blew for full-time.
داور سوت پایان بازی را زد.
protests
اعتراض به رای داور کشتی
backfield
جای بازیگر پشت داور
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
rhadamanthus
داور سخت گیر ورشوه خوار
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inspectors
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspector
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
paddock judge
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
technical foul
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
chest protector
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observer
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observers
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
referees
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com