English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (10 milliseconds)
English Persian
alumna دختر یا زن فارغ التحصیل
Other Matches
valedictorian دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorians دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
graduate فارغ التحصیل
alumnus فارغ التحصیل
graduating فارغ التحصیل
graduates فارغ التحصیل
graduates فارغ التحصیل شدن
graduate فارغ التحصیل شدن
graduating فارغ التحصیل شدن
graduation اخذ درجه فارغ التحصیل شدن
gaduate لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
academist عضو فرهنگستان فارغ التحصیل یا دانشجوی اکادمی
gaduate مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
interwed در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
cousin پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
cousins پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
slut دختر بی شرم دختر پیشخدمت
sluts دختر بی شرم دختر پیشخدمت
alumni پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
at leisure فارغ
selfless فارغ از خود
heart whole فارغ از عشق
graduation فارغ التحصیلی
to get through with فارغ شدن از
to be through فارغ شدن
love less فارغ از عشق
disengaged فارغ خالی
commencement جشن فارغ التحصیلی
to come out of the woods <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
to be out of the woods <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
incogitant بی خیال فارغ البال
to be off the hook <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
to be over the hump [American] <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
On the occasion of the graduation ceremonies . به منا سبت جشن فارغ التحصیلی
to put the kibsosh on any one کسیرابوریاخاموش کردن کسیراشکست دادن وازدستش فارغ شدن
salutatorian دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
national educational computing conferenc جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
mortarboards کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboard کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
girl دختر
daughtren دختر
granddaughters دختر دختر
fille دختر
girlie دختر
girls دختر
daughter دختر
she ان دختر یا زن
phoebe دختر گا
daughters دختر
sissified دختر
wench دختر
grand daughter دختر دختر
quean دختر
maids دختر
granddaughter دختر دختر
girly دختر
maid دختر
lasses دختر
lass دختر
wenches دختر
first cousins دختر عمو
first cousin دختر عمه
minx دختر گستاخ
first cousin دختر دایی
first cousin دختر خاله
proserpine دختر زاوش
proserpina دختر زاوش
nurse maid دختر پرستار
whose d. is she? او دختر کیست
age of consent سن قانونی دختر
trull دختر جوان
first cousin دختر عمو
first cousins دختر خاله
first cousins دختر عمه
first cousins دختر دایی
girl scout پیشاهنگ دختر
girl scouts پیشاهنگ دختر
girlfriend دوست دختر
girlfriends دوست دختر
schoolgirl دختر مدرسه
schoolgirls دختر مدرسه
teeny-bopper دختر بچه
teeny-boppers دختر بچه
periwinkles گل تلفونی دختر
colleen دختر موخرمایی
colleen دختر بور
cowgirl دختر گاوچران
czarevna دختر تزار
demoiselle دختر خانم
bobby socker دختر نابالغ
gamine دختر کوچه
gamine دختر ولگرد
granddaughters دختر پسر
bobby soxer دختر نابالغ
girl guide دختر پیشاهنگ
balletgirl دختر رقصنده
periwinkle گل تلفونی دختر
wenches دختر دهقان
maiden دختر باکره
maidens دختر باکره
stepdaughter دختر خوانده
stepdaughters دختر خوانده
wench دختر دهقان
belles دختر خوشگل
belle دختر خوشگل
granddaughter دختر پسر
grandsons پسر دختر
god daughter دختر تعمیدی
lass n دختر بچه
hussy دختر جسور
inheritrix زن یا دختر ارث بر
nursemaid دختر پرستار
hussies دختر جسور
hoyden ar hoi دختر بی شرم
hussies دختر گستاخ
inheritress زن یا دختر ارث بر
nursemaids دختر پرستار
ingenue دختر ساده
hoyden ar hoi دختر گستاخ
hoyden دختر گستاخ
goddauhgter دختر تعمیدی
grandson پسر دختر
tomboys دختر پسروار
hussy دختر گستاخ
grand son پسر دختر
tomboy دختر پسروار
filly دختر شوخ و جوان
fillies دختر شوخ و جوان
milkmaid دختر شیر دوش
milkmaids دختر شیر دوش
niece دختر برادر یا خواهر
pinup تصویر دختر زیبا
nieces دختر برادر یا خواهر
old maid دختر خانه مانده
old maids دختر خانه مانده
spinsters دختر خانه مانده
senorita دوشیزه دختر خانم
girlie دختر وار دخترانه
spinsterish مثل دختر ترشیده
goddaughters دختر خواندهی روحانی
goddaughter دختر خواندهی روحانی
spinster دختر خانه مانده
townswoman دختر شهری فاحشه
gamine دختر هوس باز
who is this girl ? این دختر کیست
besom دختر گستاخ وجسور
grisette دختر کارگر فرانسوی
girly دختر وار دخترانه
nymphet دختر کوچک و زیبا
She is a pretty of it . دختر قشنگی؟ است
princess of the blood دختر یا نوه پادشاه
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
jade دختر لاسی پشم سبز
cissies دختر مردیا بچه زن صفت
sissies دختر مردیا بچه زن صفت
step daughter دختر اندر دخترزن یا شوهر
statutory rape هتک ناموس دختر نابالغ
sissy دختر مردیا بچه زن صفت
princessroyal بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
her next was a girl بچه دومش دختر بود
She is svelt . she has a small waist . دختر کمر باریکی است
wenches فاحشه دختر بازی کردن
wench فاحشه دختر بازی کردن
She is a good – looker . دختر خوش قیافه ای است
kitties دختر جوان زن سبک و جلف
She is very sweet . She is a pet . دختر خیلی نازی است
kitty دختر جوان زن سبک و جلف
She bore him a daughter. برایش یک دختر آورد (زائید)
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
infanta دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
paranymph دختر ملازم عروس به خانه داماد
The blow made me giddy young girl . دختر گیج وسر بهوایی است
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
electra complex حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
girl scouts عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
Will you go out with me? با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Do you want to go out with me? با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
girl scout عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
pinup girl دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
to date باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
to go out باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
femme-fleur [طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
How about going out together? نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
to ask somebody out for dinner کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
brownie دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله
brownies دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
missy دختر خانم خانم
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com