Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (2 milliseconds)
English
Persian
intravasation
دخول ابگونهای در
Other Matches
recrement
ابگونهای که از خون دفع ودوباره درخون جذب میشود
nitrobenzene
ابگونهای که بوی روغن بادام تلخ میدهدو درساختن رنگهای جوهری بکار میرود
penetration
دخول
intrusion
دخول
admissions
دخول
admission
دخول
ingoing
دخول
intrusions
دخول
admitance
دخول
entree
دخول
infare
دخول
introgression
دخول
ingress
دخول
intromission
دخول
introit
دخول
arrivals
دخول
arrival
دخول
entry
دخول
incoming
دخول
admitance
اجازهء دخول
accessed
اجازه دخول
watertight
مانع دخول اب
accesses
اجازه دخول
log in
دخول به سیستم
entry side
جهت دخول
consummation of marriage
دخول در زناشویی
entry plan
طرح دخول به سر پل
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry condtion
شرط دخول
accession
دخول پیشرفت
access
اجازه دخول
intrusiveness
دخول سرزده
key entry
دخول کلیدی
entry point
نقطه دخول
inlet
ورود دخول
log on
دخول به سیستم
impervious
مانع دخول
reebtry
دخول مجدد
insinuation
دخول غیرمستقیم
reentrance
دخول مجدد
admittance
ورود دخول
entering through
مجرای دخول
water tight
مانع دخول اب
ingress and egress
دخول و خروج
inclusion
دخول شمول
inlets
ورود دخول
obtrusion
دخول ناخوانده
accessing
اجازه دخول
login
دخول به سیستم
obtrusiveness
دخول ناخوانده
ingress
حق دخول اجازه ورود
intrant
دخول رسمی وقانونی
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
hilum
محل دخول رگ وپی
tightest
مانع دخول هوا یا اب
tight
مانع دخول هوا یا اب
tighter
مانع دخول هوا یا اب
to let in
اجازه دخول دادن
keyboard enirv
دخول صفحه کلیدی
entrance
حق ورود دروازهء دخول
entranced
حق ورود دروازهء دخول
entrances
حق ورود دروازهء دخول
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
inlet
خور راه دخول
inlets
خور راه دخول
mattriculation
دخول در دانشکده یادانشگاه
passport
وسیله دخول کلید
passports
وسیله دخول کلید
let in
اجازه دخول دادن
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
initiatory
دخولی وابسته به ایین دخول
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manhole
محل دخول استوانهای شکل
manholes
محل دخول استوانهای شکل
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
reentry phase
مرحله دخول مجدد موشک درجو
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
tightest
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tighter
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
snorkels
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
schnorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
initiatory rites
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
drain joints
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
debuts
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debut
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering angle
زاویه ورودی زاویه دخول
entering side
سمت ورودی سمت دخول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com