English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (10 milliseconds)
English Persian
consummation of marriage دخول در زناشویی
Other Matches
marriage زناشویی
matrimony زناشویی
marriages زناشویی
wedlock زناشویی
married state زناشویی
marital instability نااستواری زناشویی
marital relations روابط زناشویی
marital stability استواری زناشویی
marriage counselor مشاور زناشویی
broken marriage زناشویی گسیخته
marriage counseling مشاوره زناشویی
marital counseling مشاوره زناشویی
marital مربوط به زناشویی
connubial وابسته به زناشویی
conjugal rights حقوق زناشویی
conjugality حالت زناشویی
conjugally ازراه زناشویی
connubiality بستگی زناشویی
extramarital خارج از زناشویی
homogamy زناشویی بسته
marriage therapy درمان زناشویی
married happiness خوشی زناشویی
married life زندگی زناشویی
extra-marital خارج از زناشویی
matrimonial rights حقوق زناشویی
marriage life زندگی زناشویی
to be untiedin marriage پیوند زناشویی کردن
miscegenation زناشویی میان نژادی
jactitation of marriage دعوی دروغ نسبت به زناشویی
cat and dog life زندگی زناشویی که پرازدعوانکبت باشد
admitance دخول
intromission دخول
introit دخول
introgression دخول
ingress دخول
ingoing دخول
infare دخول
entree دخول
penetration دخول
arrival دخول
entry دخول
incoming دخول
admission دخول
admissions دخول
arrivals دخول
intrusions دخول
intrusion دخول
ingress and egress دخول و خروج
obtrusiveness دخول ناخوانده
admittance ورود دخول
reebtry دخول مجدد
reentrance دخول مجدد
obtrusion دخول ناخوانده
insinuation دخول غیرمستقیم
intravasation دخول ابگونهای در
watertight مانع دخول اب
login دخول به سیستم
log on دخول به سیستم
intrusiveness دخول سرزده
key entry دخول کلیدی
log in دخول به سیستم
entry side جهت دخول
impervious مانع دخول
accesses اجازه دخول
accessed اجازه دخول
access اجازه دخول
accession دخول پیشرفت
inlet ورود دخول
admitance اجازهء دخول
inlets ورود دخول
accessing اجازه دخول
entry plan طرح دخول به سر پل
entry point نقطه دخول
entry instruction دستورالعمل دخول
entry condtion شرط دخول
entering through مجرای دخول
water tight مانع دخول اب
inclusion دخول شمول
to let in اجازه دخول دادن
entrances حق ورود دروازهء دخول
tight مانع دخول هوا یا اب
tighter مانع دخول هوا یا اب
mattriculation دخول در دانشکده یادانشگاه
tightest مانع دخول هوا یا اب
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
inlets خور راه دخول
intrant دخول رسمی وقانونی
insinuation نفوذ دخول تدریجی
ingress حق دخول اجازه ورود
enter اجازه دخول دادن
entered اجازه دخول دادن
enters اجازه دخول دادن
hilum محل دخول رگ وپی
passports وسیله دخول کلید
inlet خور راه دخول
entrancing حق ورود دروازهء دخول
entrance حق ورود دروازهء دخول
let in اجازه دخول دادن
entranced حق ورود دروازهء دخول
keyboard enirv دخول صفحه کلیدی
passport وسیله دخول کلید
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
manholes محل دخول استوانهای شکل
initiatory دخولی وابسته به ایین دخول
intrusions دخول سرزده و بدون اجازه
matriculation دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manhole محل دخول استوانهای شکل
intrusion دخول سرزده و بدون اجازه
condonation اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
reentry phase مرحله دخول مجدد موشک درجو
tight کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
this ticket admits one با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
tighter کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tightest کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
intussusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
introsusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
schnorkel لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
porte cochere در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
snorkel لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
initiatory rites ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
snorkels لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
lipotropic موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
drain joints فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
finishing school اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
rollover میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering side سمت ورودی سمت دخول
entering angle زاویه ورودی زاویه دخول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com