Dictiornary-Farsi | درآمد ضبط شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
attachable earnings	درآمد ضبط شدنی [قانون]


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
(a) come-down <idiom>	درآمد
Inc	درآمد
return [on something]	درآمد
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
He came out of the house.	از منزل درآمد
It turned out well.	خوب از آب درآمد
he went aboard the ship	به کشتی درآمد
I had a terrible (hard) time of it.	پدرم درآمد
meal tickets	ممر درآمد
meal ticket	ممر درآمد
underclass	طبقهی اجتماعی کم درآمد
underclass	طبقه اجتماعی کم درآمد
lower class	طبقه اجتماعی کم درآمد
subclass	طبقه اجتماعی کم درآمد
income accounts	حساب های درآمد
absolute income hypothesis	فرضیه درآمد مطلق
yuppies	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
The people protested vocally.	صدای مردم درآمد ( اعتراض )
She made a good wife.	اوزن خوبی ازآب درآمد
The employer deducts taxes from the salary.	کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
yuppie	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.	هر طور کردم غلط درآمد
I have a steady monthly income.	درآمد ماهیانه ثابتی دارم
net factor income from abroad	خالص درآمد عوامل از خارج
I had a hell of a time to fix the engine.	پدرم درآمد موتور رادرست کردم
to rely on somebody for your income	از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
lay off (someone) <idiom>	کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
When drink enters, wisdom departs. <proverb>	آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
I am just a pen – pusher .	قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
collapsible	له شدنی
solubility	حل شدنی
resolvable	حل شدنی
solvable	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
dissoluble	حل شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
doable	شدنی
dissolvable	حل شدنی
feasible <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
solvency	حل شدنی
ramrods	خم شدنی
ramrod	خم شدنی
feasible	شدنی
executable <adj.>	شدنی
workable <adj.>	شدنی
pracitcable	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
makable <adj.>	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
possible	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
pulverable	پودر شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
precipitant	جدا شدنی
pulverizable	پودر شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
persuasible	تحریک شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
tameable	رام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
superimposable	اضافه شدنی
perishability	نابود شدنی
spoilable	خراب شدنی
spendable	خرج شدنی
spareable	یدکی شدنی
reducible	ساده شدنی
removable	رفع شدنی
rightable	درست شدنی
satiable	اقناع شدنی
satiable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
saturable	اشباع شدنی
sectile	بریده شدنی
severable	جدا شدنی
scrutable	کشف شدنی
rightable	راست شدنی
retracttable	جمع شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
removable	برداشته شدنی
removable	معزول شدنی
repellency	دفع شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
shrinkable	جمع شدنی
superable	مغلوب شدنی
retractile	جمع شدنی
severable	سوا شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
wieldy	اداره شدنی
vaporizable	بخار شدنی
vaporable	بخار شدنی
transposable	جابجا شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
tractile	کشیده شدنی
tensive	کشیده شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
tawie	رام شدنی
perishable	نابود شدنی
exhaustible	تمام شدنی
despairing	مایوس شدنی
ductile	مفتول شدنی
drawable	کشیده شدنی
feasibility	شدنی بودن
dissolvable	معاف شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
abolishable	موقوف شدنی
dispersible	متفرق شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
approachable	نزدیک شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
perishable	هلاک شدنی
exemptible	معاف شدنی
perishable	فاسد شدنی
eversible	واژگون شدنی
erectile	سیخ شدنی
erectile	راست شدنی
renewable	تجدید شدنی
perceptible	ادراک شدنی
erasable	پاک شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
absorbable	جذب شدنی
corruptible	گمراه شدنی
corrodible	خورده شدنی
convincible	متقاعد شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
contractible	کوچک شدنی
biddability	مزایده شدنی
consumptible	تمام شدنی
buyable	خریده شدنی
compressible	خلاصه شدنی
condensable	غلیظ شدنی
consumable	مصرف شدنی
assimilable	جذب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
depreciable	کم بها شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
depletable	تمام شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
deducible	استنباط شدنی
annihilable	نابود شدنی
debauchable	بدراه شدنی
appeasable	ارام شدنی
applicatory	اعمال شدنی
archival	بایگانی شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
congealable	بسته شدنی
attainable	نائل شدنی
fatiguable	خسته شدنی
lapsible	سلب شدنی
lapsable	باطل شدنی
lacerable	مجروح شدنی
lacerable	ریش شدنی
weirs	سد غرق شدنی
lacerable	پاره شدنی
isoable	جدا شدنی
ionizable	یون شدنی
invertible	معکوس شدنی
excusable	معاف شدنی
effectual	انجام شدنی