English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to d. in one's bed دراثر پیری یا بیماری مردن
Other Matches
to die of an illness در اثر بیماری مردن
geriatrics رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
sequela بیماری ناشی از بیماری دیگر
second childhood پیری
eld پیری
ages پیری
consenescence پیری
age پیری
agedness پیری
ageing پیری
senility پیری
old age پیری
senile weakness پیری
senescence پیری
By a happy coincidence. دراثر حسن تصادف
to fog off دراثر رطوبت پوسیدن
windbound متوقف دراثر باد
gerontology پیری شناسی
senile وابسته به پیری
senile مربوط به پیری
oldness قدمت پیری
geriatrics پیری پزشکی
aftertime دوران پیری
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
caducity ضعف پیری
gerontic وابسته به پیری
the staff of old age عصای پیری
senility اختلالهای پیری
dotage ضعف پیری
geriatric مربوط به پیری
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
ether extract ماده الی محلول دراثر
electrocution کشتن یا مرگ دراثر برق
There is no fool like an old fool . سر پیری ومعرکه گیری
gerontology علم پیری شناسی
geriatrist امراض دوران پیری
senile dementia زوال عقل پیری
senile psychosis روان پریشی پیری
gerontologist متخصص امراض پیری
gerontological وابسته بامراض پیری
frost hoil ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
presenile psychosis روان پریشی پیش پیری
to provide for old age برای پیری تهیه کردن
gerontic پیرانه دارای ضعف پیری
presenile dementia زوال عقل پیش پیری
green old age پیری باتندرستی وزنده دلی
he is well preserved کمتر نشان پیری در او پیداست
psychomotor ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
sea fire شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
suntans قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
cacogenesis فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
lunitidal وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
strain hardening سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
photoglyph صفخهای که دراثر روشنایی حکاکی شده باشد
suntan قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
senile keratosis کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
to verge toward old age پابسن گذاشتن به پیری نزدیک شدن
catalyst عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
windage کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
catalysts عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
moraine سنگ وخاکی که دراثر توده یخ غلتان جابجاوانباشته شود
sbend distortion لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
form utility کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
mark of mouth نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
dug out نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
hunting حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
gerontology رشتهای ازعلوم که درباره پیری و مسایل مربوط به سالخوردگان بحث میکند
electromagnetic wave موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
to hop the perch مردن
pop off مردن
to die in harness مردن
demise مردن
knock off مردن
to be food for worms مردن
drop off مردن
to g. out life مردن
to come to ones end مردن
decease مردن
to cross the styx مردن
to kick the bucket مردن
to be no more مردن
to bite the dust مردن
pass away مردن
die : مردن
go off مردن
gasp out life مردن
to lose plant مردن
to end one's days مردن
to snuff out مردن
to give up the ghost مردن
to go west مردن
to hand in ones checks مردن
perishes مردن
expire مردن
expires مردن
expiring مردن
pass on <idiom> مردن
to lose one's life مردن
kick the bucket <idiom> مردن
perish مردن
to lie low مردن
to join the majority مردن
perished مردن
to kick off مردن
hydrofoils سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
evangelical پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelic پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
quail ترسیدن مردن
to starve to death از گرسنگی مردن
starved از گرسنگی مردن
ready to die اماده مردن
starves از گرسنگی مردن
to die young جوان مردن
to die [of] or [from] مردن [از] یا [در اثر]
electrocute مردن در اثربرق
electrocuted مردن در اثربرق
electrocuting مردن در اثربرق
starving از گرسنگی مردن
electrocutes مردن در اثربرق
strave از گرسنگی مردن
to die in ones shoes ناگهان مردن
to die hard سخت مردن
to d. in poverty درفقر مردن
dying مردن مرگ
to die or to live مردن یازیستن
to d. from wound از زخم مردن
To die like a dog . بروزگار سگ مردن
tamper ناخنک مردن
starve از گرسنگی مردن
quails ترسیدن مردن
sagging تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
to die without issue بدون اولاد مردن
pass out مردن ضعف کردن
to die of f. ازقحطی یاگرسنگی مردن
to pass a way مردن نابود شدن
predecease قبل از دیگری مردن
to snuff it [British E] مردن [تحقیر آمیز ]
to peg out [British E] مردن [تحقیر آمیز ]
to d. a matural death بمرگ طبیعی مردن
to die in ones bed بمرگ طبیعی مردن
to die a miserable death مردن [تحقیر آمیز ]
to croak مردن [تحقیر آمیز ]
to die of hunger [thirst] از گرسنگی [تشنگی] مردن
d. wish خواهش هنگام مردن
die down روبزوال نهادن مردن
necrosis مردن نسوج زنده
the block مردن بوسیله گردن زنی
to die a natural death در اثر مرگ طبیعی مردن
predecease پیش ازواقعه معینی مردن
give up the ghost <idiom> مردن ،دست کشیدن از کار
to die a thousand deaths هزار مرگ و میر مردن
to bleed to death ازبسیاری خون امدن مردن
to conk out مردن [تحقیر آمیز] [اصطلاح]
to go to the shades مردن سایه دار کردن
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
concentration cell corrosion نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
to die a violent death مردن ناشی ازمرگ غیر طبیعی
i would sooner die than lie مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
to die from an injury [a wound] به علت آسیب دیدگی [زخمی] مردن
mercantilists مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
bump ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
d. of macabre تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
picking پاک مردن سطح فلزات بوسیله محلولهای شیمیائی
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
mackle لکه یاخطی که دراثر تاشدن کاغد دوتایی چاپ شده باشد دوتایی چاپ شدن
virulent <adj.> بیماری زا
epizootic بیماری
maladies بیماری
illnesses بیماری
diseases بیماری
pathogenic بیماری زا
illness بیماری
malady بیماری
disease بیماری
apparent wander انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
remission بهبودی بیماری
catamnesis تاریخچه بیماری
some kind of sickness یک نوعی از بیماری
wilson's disease بیماری ویلسون
addison's disease بیماری ادیسون
The symptoms ( of a disease) . علائم بیماری
venereal disease بیماری مقاربتی
Diagnosis. تشخیص بیماری
illness بیماری کسالت
illnesses بیماری کسالت
rabies بیماری هاری
sick leave استراحت بیماری
ailments بیماری مزمن
advantage by illness بهره بیماری
VD بیماری زهروی
alzeimer's disease بیماری الزایمز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com