Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English
Persian
block length
درازای کنده
Other Matches
in payment of
درازای
field length
درازای میدان
fixed length
با درازای ثابت
length of buttress
درازای پشتبند
pulse length
درازای تپش
record length
درازای مدرک
register length
درازای ثبات
file length
درازای پرونده
it is roughly meters long
درازای ان تخمینا
variable length
با درازای متغییر
word length
درازای کلمه
it is of variable length
درازای ان متغیر
fixed length record
مدرک با درازای ثابت
fixed length record
رکورد با درازای ثابت
inextenso
دارای درازای مناسب
edge length
درازای لبه
[ریاضی]
to bargain a way
درازای چیزی واگذار کردن
limiter
وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
legion ofholour
نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
log
کنده
logs
کنده
bloc
کنده
chunk
کنده
block aead
سر کنده
bilboes
کنده
anvil stock
کنده
dugout dewelling
کنده
graven
کنده
pulled
کنده
clogs
: کنده
clogged
: کنده
clog
: کنده
chunks
کنده
blocs
کنده
knockstone
کنده
stocked
کنده
blocked
کنده
blocks
کنده
stub
کنده
stubbing
کنده
block
کنده
stubbed
کنده
timber
کنده
stubs
کنده
chump
کنده
chumps
کنده
stock
کنده
control block
کنده کنترل
deblock
شکستن کنده
carver
کنده کار
blockette
کنده کوچک
block size
اندازه کنده
block mark
نشان کنده
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
wooden anvil stock
کنده چوب
unstuck
کنده شده
plummer block
کنده شفت
plummer block
کنده محور
deblocking
کنده شکنی
leg lift and side roll
کنده سرانبون
leg pickup
کنده کشی
in plain english
پوست کنده
in intaglio
بشکل کنده
husked
پوست کنده
hulled
پوست کنده
graving
کنده کاری
glyptics
کنده کاری
logrolling
کنده غلتانی
entry block
کنده مدخل
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
olympic lift
کنده یک چاک
ingraving
کنده کاری
inside sarma
انواع کنده رو
stumpy
پر از کنده درخت
engraver
کنده کار
building block
بنا کنده
frankly
رک وپوست کنده
dugouts
کنده شده
dugout
کنده شده
trunks
کنده درخت
trunk
کنده درخت
building blocks
بنا کنده
building blocks
کنده ساخت
building block
کنده ساخت
stumps
کنده درخت
peeled
پوست کنده
stumped
کنده درخت
aboveboard
پوست کنده
stumping
کنده درخت
log
کنده چوب
stump
کنده درخت
engravers
کنده کار
logs
کنده چوب
picked
پوست کنده
grits
جوپوست کنده
block length
درازای بلوک طول بلوک
block
کنده مانع ورادع
intagliated
کنده کاری شده
loggets
کنده کوچک دیرک
loggats
کنده کوچک دیرک
blocks
کنده مانع ورادع
stubby
پراز کنده درخت
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
ptisan
گندم پوست کنده
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
blocked
کنده مانع ورادع
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
plain
ساده پوست کنده
shelled almond
بادام پوست کنده
rock hewn
از کوه کنده شده
plainer
ساده پوست کنده
plainest
ساده پوست کنده
plains
ساده پوست کنده
record blocking
کنده یی کردن مدارک
carve
کنده کاری کردن
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
groats
گندم یاجوپوست کنده
trunks
الوار کنده چوب
trunk
الوار کنده چوب
carvings
کنده کاری کردن
carved
کنده کاری کردن
carves
کنده کاری کردن
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
logged
از کنده پاک شده
dug in
سنگر کنده شده
chalcographer
کنده کاری روی مس
quarried
ازکان کنده شده
break ground
لنگر از زمین کنده شد
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
she is a peach
هلوی پوست کنده است
zincograph
روی کنده کاری شده
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
ditch
ابرو کنار راه کنده
ditches
ابرو کنار راه کنده
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
ditched
ابرو کنار راه کنده
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
ivory carving
کنده کاری روی عاج
ivory carving
کنده کاری روی عاج
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
backlogs
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
abated
[سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
engrave
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
scale
فلس پشم
[این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com