Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English
Persian
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
Other Matches
locomotory
دارای گرفتاری دراعضای حرکتی
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
pockets
پولی
impecuniousity
بی پولی
impecuniosity
بی پولی
pecuniary
پولی
monetary
پولی
moneyed
پولی
moneyary
پولی
pocket
پولی
mercenaly
پولی
venal
پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary system
سیستم پولی
monetary convention
اتحاد پولی
monetary targets
اهداف پولی
monetary unit
واحد پولی
monetary deflation
انقباض پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
financial property
داراییهای پولی
financial property
اموال پولی
financial inventory
ذخایر پولی
monetary value
ارزش پولی
money capital
سرمایه پولی
money illusion
توهم پولی
monetary sector
بخش پولی
monetary school
مکتب پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
monetary inflation
تورم پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
monetary policy
سیاست پولی
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary expansion
توسعه پولی
monetary authorities
مقامات پولی
monetary base
مبنای پولی
monetary base
پایه پولی
monetary control
کنترل پولی
monetary control
نظارت پولی
money illusion
خطای پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
unit of currency
واحد پولی
polyethylene
پولی اتیلن
polywag
پولی واگ
monetary economy
اقتصاد پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
tight money
کنترل پولی
backing
پشتوانه پولی
monetary incentive
مشوق پولی
real
غیر پولی
money orders
حواله پولی
money order
حواله پولی
polymyxin
پولی میکسین
pecuniary liability
ضمانت پولی
money wage
مزد پولی
pay patient
مریض پولی
money income
درامد پولی
money matters
امور پولی
dealing for money
معاملات پولی
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
money rate of interest
نرخ بهره پولی
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
rate of money wage
نرخ مزد پولی
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
national money income
درامد ملی پولی
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
financed
تامین هزینه پولی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
dollar area
منطقه پولی دلار
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
financing
تامین هزینه پولی
finances
تامین هزینه پولی
finance
تامین هزینه پولی
deflation
انقباض پولی رکود
prices
ارزش پولی کالا
price
ارزش پولی کالا
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
free capital
سرمایه گذار پولی
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
gold standard
نظام پولی طلا
gold currency system
نظام پولی طلا
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
it was a
خوب پولی بود
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
easy money
پولی که براحتی بدست اید
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
convertibles
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
convertible
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
corkage
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
countershaft pulley
محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
slush funds
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
slush fund
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
haulage
پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
accumulated depreciation
کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit
پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
monetary school
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
neo keynesians
اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
special drawing rights
این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
quantity equation of exchange
یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com