Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
Other Matches
depleting
تقلیل درامد ملی
depletes
تقلیل درامد ملی
depleted
تقلیل درامد ملی
deplete
تقلیل درامد ملی
depletion
تقلیل درامد ملی
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
income and expenditure
درامد و هزینه
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
engel's law
قانون عدم تطابق درامد با مقدار هزینه
appropriation
بودجه مصوبه برای هزینه اعتبارات پیش بینی شده در بودجه توزیع درامد خالص به حسابهای مختلف
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
disposable personal income
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
functional distribution of income
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
regressive income tax
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
reductional
تقلیل
reduction
تقلیل
reductions
تقلیل
diminution
تقلیل
cut back
تقلیل
depauperate
تقلیل یافته
reduction coefficient
ضریب تقلیل
cut back
تقلیل دادن
data reduction
تقلیل داده ها
deceleration lane
خط تقلیل سرعت
depletable
تقلیل یافتنی
reductive
تقلیل دهنده
reduction ratio
ضریب تقلیل
reduction of armamentes
تقلیل تسلیحات
depletion
رگ زنی تقلیل
reducible
تقلیل پذیر
reducer
تقلیل دهنده
depopulation
تقلیل نفوس
monetary contraction
تقلیل پول
weakens
تقلیل دادن
weakening
تقلیل دادن
deflation
تقلیل قیمتها
lessen
تقلیل یافتن
reducing
تقلیل دادن
reduce
تقلیل یافتن
lessened
تقلیل یافتن
cut
تقلیل دادن
reduces
تقلیل یافتن
cuts
تقلیل دادن
lessening
تقلیل یافتن
diminish
تقلیل یافتن
weakened
تقلیل دادن
weaken
تقلیل دادن
reduces
تقلیل دادن
reducing
تقلیل یافتن
lessens
تقلیل یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
reduce
تقلیل دادن
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
irreducible
غیر قابل تقلیل
reduced form
فرم تقلیل یافته
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
diminished
: تقلیل یافته کاسته
single reduction
تقلیل سرعت تکی
scrimp
نحیف تقلیل دادن
reduction of capital
تقلیل سرمایه شرکت
diminished
[قوس تقلیل یافته]
deflation
تقلیل میزان پول
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
diminishing utility
قانون تقلیل تمایل به مصرف
cut down
خلاصه کردن تقلیل دادن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
cost reduction
تقلیل قیمت تمام شده
attenuate
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating
تقلیل دادن دقیق شدن
hypothermal
وابسته به تقلیل درجه حرارت
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
attenuated
تقلیل دادن دقیق شدن
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
uncurtailed bars
ارماتور بدون تقلیل مقطع
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
design strength
مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
resuming
حاصل
payoff
حاصل
resumes
حاصل
resumed
حاصل
resume
حاصل
outcome
حاصل
product
حاصل
products
حاصل
resulting
حاصل
adnate
حاصل
unfruitful
بی حاصل
outgrowth
حاصل
resulted
حاصل
result
حاصل
payoffs
حاصل
outcomes
حاصل
infertile
بی حاصل
yields
حاصل
yield
حاصل
perquisite
حاصل
unutilized
بی حاصل
outgrwth
حاصل
nonproductive
بی حاصل
perquisites
حاصل
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
بی حاصل
fruitage
حاصل
upshot
حاصل
barren
<adj.>
بی حاصل
bleak
<adj.>
بی حاصل
deserted
<adj.>
بی حاصل
desolate
<adj.>
بی حاصل
yielded
حاصل
afforded
حاصل کردن
fattened
حاصل خیزکردن
negotiation outcome
حاصل مذاکرات
afford
حاصل کردن
yielder
حاصل دهنده
throughput
حاصل کار
result of the negotiations
حاصل مذاکرات
negotiation result
حاصل مذاکرات
foodful
حاصل خیز
production
حاصل دادن
productions
حاصل دادن
sum
حاصل جمع
sums
حاصل جمع
acquire
حاصل کردن
karma
حاصل کردارانسان
amount
حاصل جمع
fatten
حاصل خیزکردن
amount
کل
[حاصل جمع]
sum
کل
[حاصل جمع]
fattens
حاصل خیزکردن
total
کل
[حاصل جمع]
heir
ارث بر حاصل
affording
حاصل کردن
emblements
حاصل زمین
totals
حاصل جمع
totalling
حاصل جمع
totalled
حاصل جمع
totaling
حاصل جمع
products
حاصل ضرب
totaled
حاصل جمع
productive
مولد پر حاصل
products
حاصل حاصلضرب
yield
محصول حاصل
cabonic
حاصل از کربن
proceeds
حاصل فروش
feracious
حاصل خیز
feracity
حاصل خیزی
gleby
حاصل خیز
growths
اثر حاصل
growth
اثر حاصل
earning yield
حاصل عواید
yields
محصول حاصل
yielded
محصول حاصل
product
حاصل ضرب
pinguid
حاصل خیز
affords
حاصل کردن
gets
حاصل کردن
get
حاصل کردن
barren
بی ثمر بی حاصل
steam fog
مه حاصل از بخار اب
to be derived
حاصل شدن
getting
حاصل کردن
product
حاصل حاصلضرب
nonproductive labor
کار بی حاصل
paper blockade
محاصره بی حاصل
partial products
حاصل ضربهای جز
redemption yield
حاصل بازخرید
total
حاصل جمع
hatches
درامد
total revenue
درامد کل
total income
درامد کل
gainings
درامد
makings
درامد
it wasprologue to the nextmove
درامد
prelusion
درامد
comings in
درامد
return
درامد
revenue
درامد
returned
درامد
earnings
درامد
emolument
درامد
emoluments
درامد
proceeds
درامد
earning
درامد
hatched
درامد
returns
درامد
means
درامد
returning
درامد
hatch
درامد
remunerative
پر درامد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com