English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
Other Matches
We have no vacant position ( opening ) in this company . دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
We are quits. We are even. دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
He has no influence in this company . دراین شرکت کاره ای نیست
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
averages میانگین حسابی متوسط حسابی
average میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
arithmetic mean میانگین حسابی متوسط حسابی
NO VACANCIES جا نداریم.
no hurry شتاب نداریم
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
We bear no relationship to each other . باهم نسبتی نداریم
we have no more bread دیگر نان نداریم
we intend no harm قصد ازار نداریم
there is no room fo rlazy boys جا برای بچههای تنبل نداریم
We have nothing in common . با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
There isnt much food in the house. زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
We dont have it in stock . این جنس موجود نیست ( نداریم )
we are now quits اکنون با هم برابر شدیم دیگرحسابی نداریم
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
hereabout دراین حدود
here below دراین جهان
In this case ( instance) . دراین مورد
hither and thither <idiom> دراین سو وآن سو
of late دراین روزها
in this connextion دراین زمینه
in this p case دراین موردبخصوص
in this matter دراین امر
herein named نامبرده دراین نامه
In this holy month. دراین ماه مبارک
On this holy month. دراین روز مبارک
there دراین موضوع انجا
In this day and age. دراین دور وزمان
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
of late years دراین چند سال گذشته
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
in the last fortnight دراین پانزده روز گذشته
All the world and his wife were at this party . هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
All the expenses. دراین عکس خوب افتادید
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
In this day and age. دراین سال وزمانه ( امروزه )
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
he is an a. on that سخن او دراین باره است
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
We have problems of our own. ما مشکلات خودمان را داریم. [وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
the pilgrimage of life زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
simple shear دراین برش تنش عمودی وجودندارد
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you get anything out of this deal ? دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
There is nothing I can do about it. از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Allow me to chew it over in my mind . اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
It this case , the purpose has been defeated . دراین مورد نقض غرض شده است
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library. دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
smack dab حسابی
arithmetic حسابی
pursang حسابی
thorough paced حسابی
incalculability بی حسابی
pitched حسابی
arithmetical حسابی
calculative حسابی
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
square منظم حسابی
areal cook یک اشپز حسابی
arithmetic mean میانگین حسابی
squared منظم حسابی
mean square یک مربع حسابی
arithmetic instruction دستورالعمل حسابی
squares منظم حسابی
well got up پاکیزه حسابی
roundly بطور حسابی
arithmetic check مقابله حسابی
arithmetic expression مبین حسابی
squaring منظم حسابی
aregular cook اشپز حسابی
arithmetic method روش حسابی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic series سریهای حسابی
arithmetic register ثبات حسابی
arithmetic statement حکم حسابی
arithmetic relation رابطه حسابی
arithmetic operation عملیات حسابی
simple mean میانگین حسابی
arithmetic حسابی حسابگر
arithmetic progression تصاعد حسابی
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
Now you are talking. That makes sense. حالااین شد یک حرف حسابی
arithmetic sequence تصاعد حسابی [ریاضی]
arithmetic shift تغییر مکان حسابی
he is no less than a gambler قمارباز حسابی است
He is a habitual defaulter. آدم بد حسابی است
number-theoretic function تابع حسابی [ریاضی]
dishonours بد حسابی عدم پرداخت
dishonouring بد حسابی عدم پرداخت
dishonoured بد حسابی عدم پرداخت
dishonour بد حسابی عدم پرداخت
dishonors بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring بد حسابی عدم پرداخت
dishonored بد حسابی عدم پرداخت
Put on some decent clothes. یک لباس حسابی تنت کن
to talk sense حرف حسابی زدن
He thrashed his son soundly . پسرش را حسابی کتک زد
arithmetical function تابع حسابی [ریاضی]
arithmetic function تابع حسابی [ریاضی]
To pay someone handsomely. به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
now you're talking این شدحرف حسابی
roll out the red carpet <idiom> حسابی پذیرایی کردن
arithmetic operator نشان حسابی عملگر ریاضی
not on any account اصلا روی هیچ حسابی
to play up درست و حسابی بازی کردن
She gave us quite a decent dinner. یک شام خیلی حسابی به ماداد
do something to one's hearts's content کاری را حسابی انجام دادن
I was totally tongue-tied. زبانم حسابی بند آمد
He always pays on the nail. آدم خوش حسابی است
He is a decent fellow(guy,chap) طرف آدم حسابی است
lay into a person کسی را کتک حسابی زدن
body corporate شرکت شرکت سهامی
business group شرکت سهامی [شرکت]
detailed حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
This dress is quite the thing. این لباس چیز حسابی است
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
My good fello,why didnt you tell me? آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
He threatened to thrash the life out of me. مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
You wouldnt be here if you had any sense اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
variance میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
to have a spree حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to have a binge حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
to be on the razzle حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
protectionism دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
root mean square ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
operate از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
centroid در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic instruction دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
arithmetic register ثبات حسابی ثبات محاسباتی
firmer شرکت
consociation شرکت
firm شرکت
contributions شرکت
partnership شرکت
incorporation شرکت
cahoot شرکت
business شرکت
house شرکت
firms شرکت
partnerships شرکت
enterprises شرکت
enterprise شرکت
association شرکت
associations شرکت
businesses شرکت
firmest شرکت
fellowsh شرکت
companies شرکت
handing شرکت
hand شرکت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com