English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
Other Matches
It is quite unprecedented. بی سابقه است ( سابقه ندارد )
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
He has no influence in this company . دراین شرکت کاره ای نیست
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
We have no vacant position ( opening ) in this company . دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
sleeping partners شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partner شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
in this connextion دراین زمینه
in this matter دراین امر
in this p case دراین موردبخصوص
In this case ( instance) . دراین مورد
hither and thither <idiom> دراین سو وآن سو
hereabout دراین حدود
here below دراین جهان
of late دراین روزها
In this holy month. دراین ماه مبارک
In this day and age. دراین دور وزمان
there دراین موضوع انجا
On this holy month. دراین روز مبارک
herein named نامبرده دراین نامه
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
All the expenses. دراین عکس خوب افتادید
of late years دراین چند سال گذشته
in the last fortnight دراین پانزده روز گذشته
In this day and age. دراین سال وزمانه ( امروزه )
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
he is an a. on that سخن او دراین باره است
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
All the world and his wife were at this party . هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
past سابقه
precedent سابقه
background سابقه
shafts سابقه
precedents سابقه
unprecedented بی سابقه
shaft سابقه
record سابقه
acquaintance سابقه
acquaintances سابقه
antecedents سابقه
unprecedentedly بی سابقه
backgrounds سابقه
context سابقه
ensample سابقه
intellects سابقه
antecedent سابقه
intellect سابقه
track records سابقه
prehistory سابقه
track record سابقه
precedential سابقه شو
it served as a precedent سابقه شد
scape سابقه پر
contexts سابقه
scape سابقه
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
simple shear دراین برش تنش عمودی وجودندارد
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
the pilgrimage of life زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
Did you get anything out of this deal ? دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
record سابقه مدرک
precedents سابقه داشتن
histogram سابقه نما
as never before <adv.> بطور بی سابقه
record of service سابقه خدمت
grey headed سابقه دار
precedented سابقه دار
as much as never before <adv.> به اندازه بی سابقه
precedential سابقه درست کن
history سابقه پیشینه
histories سابقه پیشینه
precedent سابقه داشتن
stare decisis قاعده سابقه
precedence امتیاز سابقه
freedom from evil record عدم سو سابقه
unheard of بی سابقه کس نشنیده
bad record سوء سابقه
precedency امتیاز سابقه
infamy افتضاح سابقه بد
stock record سابقه موجودی
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
It this case , the purpose has been defeated . دراین مورد نقض غرض شده است
Allow me to chew it over in my mind . اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
There is nothing I can do about it. از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
known to the police دارای سابقه در شهربانی
form سابقه فعالیت اسب
formed سابقه فعالیت اسب
record صورت جلسه سابقه
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
squalls باد بی سابقه وشدید
squall باد بی سابقه وشدید
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
record مدرک کتبی سابقه
case histories سابقه مرض ودرمان
case history سابقه مرض ودرمان
seeded بازیکن سابقه دار
forms سابقه فعالیت اسب
old hand ادم با سابقه و مجرب
unheard بی سابقه توجه نشده
old hands ادم با سابقه و مجرب
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library. دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
nicety خوبی
goodliness خوبی
admirableness خوبی
niceness خوبی
agreeableness خوبی
agreeability خوبی
niceties خوبی
goodness خوبی
charmingness خوبی
Excellency خوبی
Excellencies خوبی
wellness خوبی
primeness خوبی
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
perpetual stock record سابقه دائمی موجودی انبار
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
a nice guy مرد خوبی
excellence خوبی تفوق
lambhood بره خوبی
gracing زیبایی خوبی
good wishes ارزوی خوبی
graces زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
our library is well stocked خوبی دارد
grace زیبایی خوبی
with the best of them <idiom> به خوبی هرکس
a nice guy آدم خوبی
fineness لطافت خوبی
poverty is a good test خوبی است
the watch is warranted خوبی ساعت
as good as بهمان خوبی
the work was well paid پول خوبی
epicurus و خوبی است
bovarism بوواری خوبی
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
He writes well . he wields a formidable pen . قلم خوبی دارد
He is a good ( nice ) fellow(guy) اوآدم خوبی است
worse for wear <idiom> نهبه خوبی جدیدتر
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
cash cow <idiom> منبع خوبی از پول
what a nice man he is! چه ادم خوبی است !
maintain به خوبی مراقبت شده
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
feel like a million dollars <idiom> احساس خوبی داشتن
maintained به خوبی مراقبت شده
maintains به خوبی مراقبت شده
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
stare decisis قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
business group شرکت سهامی [شرکت]
body corporate شرکت شرکت سهامی
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com