Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
there
دراین موضوع انجا
Other Matches
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
sequential access
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herring
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
thither
انجا
thence
از انجا
therof
از انجا
there
انجا
wherefrom
که از انجا
there
به انجا
whence
که از انجا چه جا
yonder
انجا
whereon
در انجا
wherever
انجا که
i know that place by sight
انجا را
so far forth
تا انجا
thither
به انجا
thereat
در انجا
it is not half bad
انجا بداست
for a iknow
تا انجا که می دانم
away
مرتبا از انجا
as far as possible
تا انجا که بتوان
as for as i know
تا انجا که من میدانم
it is impossible to live there
در انجا میسرنیست
as far as possible
تا انجا که میشد
thenceforward
از انجا ببعد
here and there
اینجا انجا
he no longer went there
دیگر انجا نرفت
i went there particularly to
یک کاره انجا رفتم
i did not find a there
کسی را در انجا نیافتم
within living memory
تا انجا که مردمان زنده
i stayed there for days
سه روز انجا ماندم
i went there in my own
شخصا` انجا رفتم
there was not a soul
ذی نفسی انجا نبود
whereat
که بدان جهت که در انجا
we used to play there
ما انجا بازی میکردیم
stay there till i return
انجا بمانیدتامن برگردم
In this case ( instance) .
دراین مورد
in this p case
دراین موردبخصوص
hither and thither
<idiom>
دراین سو وآن سو
in this matter
دراین امر
of late
دراین روزها
here below
دراین جهان
in this connextion
دراین زمینه
hereabout
دراین حدود
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
at the top of one's bent
تا انجا که می توان تحمل کرد
iam a to go there
از رفتن به انجا خجالت می کشم
the population is stationary
شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
herein named
نامبرده دراین نامه
In this holy month.
دراین ماه مبارک
On this holy month.
دراین روز مبارک
In this day and age.
دراین دور وزمان
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
see if he is still there
به بیند او هنوز انجا است یانه
i put the population at 0000
نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
She did not ask about this.
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
of late years
دراین چند سال گذشته
All the world and his wife were at this party .
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
He has no influence in this company .
دراین شرکت کاره ای نیست
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
In this day and age.
دراین سال وزمانه ( امروزه )
he is an a. on that
سخن او دراین باره است
All the expenses.
دراین عکس خوب افتادید
in the last fortnight
دراین پانزده روز گذشته
hydropath establishment
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
hydrotherapeutic
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
Did you make any profit in this deal ?
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
Did you get anything out of this deal ?
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
I'll give you that
[much]
.
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
simple shear
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
It this case , the purpose has been defeated .
دراین مورد نقض غرض شده است
There is nothing I can do about it.
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
This car can hold 6 persons comefortably.
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
We have no vacant position ( opening ) in this company .
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
passing lane
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
There are ine milion book (volumes)in this library.
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
Several people could be accommodated in this room.
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
protectionism
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
propositions
موضوع
propositioning
موضوع
propositioned
موضوع
proposition
موضوع
matters
موضوع
mattering
موضوع
mattered
موضوع
matter
موضوع
afair
موضوع
motif
موضوع
subject
موضوع
motifs
موضوع
subjected
موضوع
subjecting
موضوع
subjects
موضوع
questions
موضوع
questioned
موضوع
question
موضوع
point
موضوع
texts
موضوع
topic
موضوع
objecting
موضوع
objects
موضوع
criteria
موضوع
themes
موضوع ها
subjects
موضوع ها
topics
موضوع ها
subject
[topic]
موضوع
topic
موضوع
objected
موضوع
topics
موضوع
direct objects
موضوع
indirect objects
موضوع
object
موضوع
text
موضوع
issue
موضوع
head
موضوع
plotless
بی موضوع
themes
موضوع
theme
موضوع
issues
موضوع
issued
موضوع
privity
موضوع محرمانه
res ipsa loquitur
موضوع گویاست
What's behind all this?
موضوع چه است؟
subjects
شیی موضوع
side show
موضوع فرعی
sides of the question
اطراف موضوع
matter on hand
موضوع بحث
off the track
از موضوع پرت
universe of discourse
موضوع بحث
objective complement
مکمل موضوع
out of question
خارج از موضوع
not to the point
خارج از موضوع
not to point
بیرون از موضوع
affaire d'honneur
موضوع شرافتی
monomaniac
دیوانه یک موضوع
sign position
موضوع علامت
at issue
موضوع بحث
What gives?
موضوع چه است؟
postulated
اصل موضوع
subject of debate
موضوع دعوی
a horse of another colour
[different colour]
موضوع علیحده
What is it all about ?
موضوع چیست ؟
it is a question of money
موضوع بسته به
fair game
<idiom>
موضوع تهاجم
neither here nor there
<idiom>
بیربط به موضوع
in contestation
موضوع بحث
What is happening?
موضوع چه است؟
What's on?
موضوع چه است؟
What's up?
موضوع چه است؟
beside the question
خارج از موضوع
subduce
موضوع کردن
lemma
مقدمه موضوع
subject and predicate
موضوع و محمول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com