English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (10 milliseconds)
English Persian
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
Other Matches
here below دراین جهان
hereabout دراین حدود
hither and thither <idiom> دراین سو وآن سو
In this case ( instance) . دراین مورد
in this connextion دراین زمینه
in this matter دراین امر
in this p case دراین موردبخصوص
of late دراین روزها
In this holy month. دراین ماه مبارک
In this day and age. دراین دور وزمان
herein named نامبرده دراین نامه
On this holy month. دراین روز مبارک
there دراین موضوع انجا
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
All the world and his wife were at this party . هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
he is an a. on that سخن او دراین باره است
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
In this day and age. دراین سال وزمانه ( امروزه )
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
of late years دراین چند سال گذشته
He has no influence in this company . دراین شرکت کاره ای نیست
All the expenses. دراین عکس خوب افتادید
in the last fortnight دراین پانزده روز گذشته
poniter نکته
word for word <adv.> نکته به نکته
MOTs نکته
MOT نکته
remarks نکته
remarked نکته
remarking نکته
exactly <adv.> نکته به نکته
faithfully <adv.> نکته به نکته
letter for letter <adv.> نکته به نکته
to the letter <adv.> نکته به نکته
verbatim <adv.> نکته به نکته
point نکته
remark نکته
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
Did you get anything out of this deal ? دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
the pilgrimage of life زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
simple shear دراین برش تنش عمودی وجودندارد
quodlibet نکته عالی
an uncalled-for remark نکته ای ناخوانده
prigs نکته گیر
finesse نکته بینی
scrutator نکته سنج
nicely نکته باریک
generality نکته کلی
generalities نکته کلی
punctilious نکته سنج
mosul نکته کلمه
punctiliously نکته سنج
punctiliousness نکته گیری
niftier نکته دان
niftiest نکته دان
quodlibet نکته قابل
prig نکته گیر
red herring نکته انحرافی
an inappropriate remark نکته ای بیجا
nifty نکته دان
avowal اعتراف
confession اعتراف
recognition اعتراف
avowals اعتراف
confessions اعتراف
professions اعتراف
profession اعتراف
There is nothing I can do about it. از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
We have no vacant position ( opening ) in this company . دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
It this case , the purpose has been defeated . دراین مورد نقض غرض شده است
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
Allow me to chew it over in my mind . اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
epigrammatical نکته دار هجوامیز
subtility نکته باریک دقیقه
shortcoming نکته ضعف کمبود
shortcomings نکته ضعف کمبود
to split hairs نکته گیری کردن
particular دقیق نکته بین
punctual لایتجزی نکته دار
get to the heart of <idiom> مهمترین نکته را گرفتن
hypergnosis نکته پردازی بیمارگون
hypergnosia نکته پردازی بیمارگون
gist لب کلام نکته مهم
voluntary confession اعتراف داوطلبانه
confessional اعتراف گاه
avows اعتراف کردن
acknowledger اعتراف کننده
avowed اعتراف شده
defeatism اعتراف به شکست
admission تصدیق اعتراف
professions اقرار اعتراف
profession اقرار اعتراف
confessions اعتراف نامه
confession اعتراف نامه
admissions تصدیق اعتراف
confessing اعتراف کردن
confesses اعتراف کردن
confessed اعتراف کردن
avow اعتراف کردن
confess اعتراف کردن
avowing اعتراف کردن
ackuowledge اعتراف کردن
shrift اعتراف بگناه
shrive اعتراف گرفتن از
acknowledge اعتراف کردن
peccavi اعتراف بگناه
shrive اعتراف گرفتن
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library. دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
punctilio نکته دقیق در ایین رفتار
that point was of p interest ان نکته جالبیست ویژهای داشت
It is a very subtle point. نکته بسیار ظریفی است
to come straight to the point <idiom> مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
unburdens اعتراف و درددل کردن
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
confiscator دعای اعتراف بگناهان
confiscator دعای اعتراف نامه
unburden اعتراف و درددل کردن
unburdening اعتراف و درددل کردن
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking point نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
recant بخطای خود اعتراف کردن
To force a confession from somebody. بزوراز کسی اعتراف گرفتن
recanted بخطای خود اعتراف کردن
recanting بخطای خود اعتراف کردن
recants بخطای خود اعتراف کردن
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
He confessed under torture. زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
confessional محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
to shrive oneself گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
confessors کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
confessor کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
fold بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folded بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
protectionism دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
salience نکته برجسته موضوع برجسته
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
technicality اصطلاحات فنی نکته فنی
technicalities اصطلاحات فنی نکته فنی
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
recognizes اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledges اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing اعتراف کردن تصدیق کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com