English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
Other Matches
praecocial درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
undershot درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
this line does not scan وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
gymnopaedic درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
perfoliate درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
dumping صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price بهای کاسته بهای تخفیف دار
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Thank goodness! خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank God! خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
count one's chickens before they're hatched <idiom> روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
bare board تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
to jump on somebody به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
No such a thing has been stipulated in the contract. درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
ipso dixit گفته بی دلیل گفته استبدادی
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
about درباب
concerning درباب
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
holy see درباب پاپ
see of rome درباب پاپ
prosodemic درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
for به بهای
at a low price بهای کم
at a great penny worth به بهای زیاد
conversion price بهای تبدیل
cost of construction بهای ساختمان
nominal price بهای اسمی
nominal value بهای اسمی
break up price بهای تصفیه
cash price بهای نقدی
book value بهای دفتری
break up price بهای انحلال
all in price بهای کامل
money worth بهای پول
fee بهای واحد
resonable price بهای عادله
reserve price بهای قطعی
face value بهای اسمی
fancy price بهای گزاف
trade price بهای تجارتی
probability cost بهای احتمالی
reduced price بهای نازل
fancy price بهای تفننی
unit price بهای واحد
above par بالاتر از بهای اسمی
par بهای رسمی سهم
contratual rent اجاره بهای مقطوع
declared value بهای اعلام شده
retail price بهای خرده فروشی
eric خون بهای ایرلندی
resale price بهای خرده فروشی
below par کمتر از بهای اسمی
cost and freight قیمت و بهای حمل و نقل
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
coinage طبقه بندی بهای مسکوک
spot price بهای جنس در معامله نقدی
the price was not reasonable بهای ان معقول بنظر نمیرسید
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
share list صورت بهای سهام شرکتها
upset price کمترین بهای مقطوع درهراج
reserve price قیمت نهایی بهای قطعی
to be on the safe side باقی نباشد
unrepresentative کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
at least هیچ نباشد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
incomplete انجام نشده پر نشده
to compound قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
impasse حالتی که از ان رهایی نباشد
not too expensive خیلی گران نباشد.
low priority work کاری که مهم نباشد
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
how is sugar بهای قندچیست قند درچه حال است
at par قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
revalorization اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
price as natural ice یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
to not give a toss about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
to not give a stuff about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a hoot in hell for something برایشان اصلا مهم نباشد.
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
illegal دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
rigid یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
null لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
sayings گفته
saying گفته
I was told ... به من گفته شد ...
statements گفته
statement گفته
doctrine گفته
dite گفته
sentence گفته
sentences گفته
sentencing گفته
parol گفته
dicta گفته
doctrines گفته
dixit گفته
prohibitive price بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
i speak under correction انچه می گویم ممکن است درست نباشد
factory قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
If anything ,it is more expensive. اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
mentioned <adj.> <past-p.> گفته شده
statements گفته بیانیه
so saying اینرا گفته
that was said above که درفوق گفته شد
maxims گفته اخلاقی
he is said to have fled گفته اند
termed <adj.> <past-p.> گفته شده
stated <adj.> <past-p.> گفته شده
named <adj.> <past-p.> گفته شده
bywords گفته اخلاقی
It is being said that ... گفته می شود که ...
to leave unsaid نا گفته گذاردن
byword گفته اخلاقی
ipso dixit گفته محض
tags گفته مبتذل
unsay گفته نشدن
missatement گفته نادرست
laconism گفته پر مغز
that was said above که دربالا گفته شد
maxim گفته اخلاقی
told گفته شده
spoken گفته شده
tag گفته مبتذل
said گفته شده
ipsedixit گفته محض
statement گفته بیانیه
unearned icremrnt افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
figuring آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com