Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
confidence level
درجه اطمینان
Other Matches
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
brevet
درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
trust
اطمینان
trusted
اطمینان
trustingly
با اطمینان
assuredness
اطمینان
assurances
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
confidence
اطمینان
confidences
اطمینان
certitude
اطمینان
instable
بی اطمینان
security
اطمینان
certainty
اطمینان
assurance
اطمینان
sureties
اطمینان
affiance
اطمینان
certes
اطمینان
fideism
اطمینان
safety
اطمینان
certainties
اطمینان
trusts
اطمینان
surety
اطمینان
limits of confidence
حدود اطمینان
safety belt
کمربند اطمینان
safety-valve
دریچه اطمینان
play up
اطمینان دادن به
dependable
قابلیت اطمینان
uncertainty
عدم اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
liable
قابل اطمینان
safety belts
کمربند اطمینان
safety-valves
دریچه اطمینان
assurable
قابل اطمینان
reputable
قابل اطمینان
reassurance
اطمینان افرینی
overconfidence
اطمینان بیش از حد
trustful
معتمد اطمینان
reassurance
اطمینان مجدد
bleeder valve
شیر اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
positiveness
قطعیت اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
assuror
اطمینان دهنده
solid
قابل اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
reassurances
اطمینان افرینی
failure safety
قابلیت اطمینان
assurer
اطمینان دهنده
reassurances
اطمینان مجدد
reliability
قابلیت اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
unreliability
عدم اطمینان
uncertainties
عدم اطمینان
confidingly
از روی اطمینان
sicker
قابل اطمینان
trusty
اطمینان بخش
ensure
اطمینان یافتن
safety fuse
فیوز اطمینان
valid
قابل اطمینان
truster
اطمینان کننده
safety glass
شیشه اطمینان
safety hook
قلاب اطمینان
safety lamp
چراغ اطمینان
safety plug
پولک اطمینان
safety valve
دریچه اطمینان
reliability
قابل اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
fiducial interval
فاصله اطمینان
factor of safety
عامل اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
solids
قابل اطمینان
insuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
i'll warrant
اطمینان میدهم
assure
اطمینان دادن
accredit
اطمینان کردن
reliable
قابل اطمینان
confidence interval
فاصله اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
confidence belt
کمربند اطمینان
coefficient of safety
ضریب اطمینان
assures
اطمینان دادن
assuring
اطمینان دادن
unpromising
غیرقابل اطمینان
ensured
اطمینان یافتن
interval confidence
فاصله اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
relief valve
شیر اطمینان
coniviction
عقیده اطمینان
confides
اطمینان کردن
confided
اطمینان کردن
confide
اطمینان کردن
accredits
اطمینان کردن
accrediting
اطمینان کردن
aplomb
اطمینان بخود
checked
اطمینان از صحت چیزی
check
اطمینان از صحت چیزی
qualm
عدم اطمینان بیم
reasure
دوباره اطمینان یا قوت
checks
اطمینان از صحت چیزی
safe yield
بده قابل اطمینان
trusty
موتمن مورد اطمینان
qualms
عدم اطمینان بیم
trusts
اطمینان پشت گرمی
trusted
اطمینان پشت گرمی
trust
اطمینان پشت گرمی
safe
صحیح اطمینان بخش
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
persuasion
اطمینان عقیده دینی
persuasions
اطمینان عقیده دینی
reliability
قابلیت اطمینان اعتبار
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
misgiving
عدم اطمینان ترس
reassured
دوباره اطمینان دادن
fiduciary
اطمینان بخش ثقه
misgivings
عدم اطمینان ترس
reassure
دوباره اطمینان دادن
safest
صحیح اطمینان بخش
safes
صحیح اطمینان بخش
safer
صحیح اطمینان بخش
area of uncertainity
منطقه عدم اطمینان
reassures
دوباره اطمینان دادن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
persuasions
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
persuasion
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
unreliable
غیر قابل اطمینان نامعتبر
accredits
مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting
مورد اطمینان بودن یا شدن
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
accredit
مورد اطمینان بودن یا شدن
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
mistrustfully
ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
confidence man
کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
maintains
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintained
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintain
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
balances
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tested
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
tests
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
align
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
test
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligning
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligner
وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
acatalectic
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
verification
بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
synchronises
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronised
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
protection
اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
synchronize
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronizes
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com