English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (38 milliseconds)
English Persian
graduate درجه بندی کردن
graduates درجه بندی کردن
graduating درجه بندی کردن
rate درجه بندی کردن
rates درجه بندی کردن
grade درجه بندی کردن
grades درجه بندی کردن
echelonment درجه بندی کردن
Search result with all words
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade نوع درجه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades نوع درجه بندی کردن
rank درجه دادن دسته بندی کردن
ranked درجه دادن دسته بندی کردن
ranks درجه دادن دسته بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
Other Matches
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
ratings درجه بندی
grade درجه بندی
gradations درجه بندی
scale درجه بندی
calibrate درجه بندی
scaling درجه بندی
graduation درجه بندی
grading درجه بندی
gradation درجه بندی
grades درجه بندی
calibrates درجه بندی
calibrated درجه بندی
calibrating درجه بندی
rating درجه بندی
calibration درجه بندی
logarithmic scale درجه بندی لگاریتمی
grade درجه بندی رتبه
calibration constant ثابت درجه بندی
ratee درجه بندی شونده
intergradation درجه بندی داخلی
rater درجه بندی کننده
graduation line خط درجه بندی شده
rating scale مقیاس درجه بندی
calibration error خطای درجه بندی
credit rating درجه بندی اعتبار
linear scale درجه بندی خطی
scscalable قابل درجه بندی
performance rating درجه بندی عملکرد
merit rating درجه بندی شایستگی
grades درجه بندی رتبه
peer rating درجه بندی همسالان
rating schedule مقیاس درجه بندی
calibration curve منحنی درجه بندی
graphic rating scale مقیاس درجه بندی نگارهای
unscourced wool پشم درجه بندی نشده
dan gup jeado سیستم درجه بندی تکواندو
tricked درجه بندی عدسی دوربین
tricking درجه بندی عدسی دوربین
forced distribution rating درجه بندی با توزیع معین
maximum scale value مقدار درجه بندی حداکثر
trick درجه بندی عدسی دوربین
suppliers rating درجه بندی نمودن فروشنده ها
direct reading dial درجه بندی برای قرائت مستقیم
dial collar طوقه یا حلقه درجه بندی شده
grand division مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
graduate collar حلقه یا طوقه درجه بندی شده
degree of difficulty درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
color value درجه بندی رنگ ها بر حسب تیره و روشن بودن
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
third class درجه سوم بلیط درجه 3
pegs کوشش کردن درجه
peg کوشش کردن درجه
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
peering هم درجه کردن بدرجه اشرافی
miter گوشه 09 درجه را نصف کردن
conferred a degree درجه دانشگاهی اعطا کردن
peered هم درجه کردن بدرجه اشرافی
void از درجه اعتبار ساقط کردن
peer هم درجه کردن بدرجه اشرافی
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
degrades کم کردن درجه خفیف کردن
degrade کم کردن درجه خفیف کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
sealing اب بندی کردن
caulk اب بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
underpins پی بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
underpin پی بندی کردن
batten down اب بندی کردن
lacevi بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
seal اب بندی کردن
seals اب بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
systematization رده بندی کردن
impone شرط بندی کردن
to erect into دسته بندی کردن به
compartmentation تقسیم بندی کردن
paginate صفحه بندی کردن
ranks رتبه بندی کردن
systemize طبقه بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
ranked رتبه بندی کردن
bunlge سرهم بندی کردن
groupage دسته بندی کردن
impost تعرفه بندی کردن
packs بسته بندی کردن
aggroup طبقه بندی کردن
schedule زمان بندی کردن
scheduled زمان بندی کردن
pack بسته بندی کردن
triangulation مثلث بندی کردن
rationing جیره بندی کردن
rank رتبه بندی کردن
paricle size analysis دانه بندی کردن
break down تقسیم بندی کردن
layers طبقه بندی کردن
graduate تقسیم بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
subsuming رده بندی کردن
subsumes رده بندی کردن
subsumed رده بندی کردن
subsume رده بندی کردن
schedules زمان بندی کردن
jerry build سرهم بندی کردن
parceling بسته بندی کردن
phrase کلمه بندی کردن
categorizes رده بندی کردن
categorized دسته بندی کردن
categorized طبقه بندی کردن
categorized رده بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
categorize دسته بندی کردن
categorize طبقه بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
categorising رده بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
categorises رده بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
categorizes طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن
phrased کلمه بندی کردن
packet بسته بندی کردن
phrases کلمه بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
packets بسته بندی کردن
categorizing رده بندی کردن
classifies رده بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
classify رده بندی کردن
categorizes دسته بندی کردن
classify دسته بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
categorised رده بندی کردن
boggle کارسرهم بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com