English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Other Matches
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
heat setting ثابت شدن درجه حرارت در رنگرزی
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
strain hardness سختی درجه
water hardness درجه سختی آب
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
quenching ترساندن درجه سختی
thrust hardness درجه سختی فشاری
scratch hardness درجه سختی خراش
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
knot ratio نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
chart of attributes جدول امار تعیین درجه مرغوبیت کالا
crest clearing graph نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
vat dyeing رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
over dyeing [رنگرزی الیاف رنگ شده با دو رنگ متفاوت جهت به دست آمدن رنگ سوم. بطور مثال رنگرزی الیاف آبی با رنگینه زرد جهت سبز شدن الیاف.]
dibasic دو عاملی
factorial عاملی
one factor theory نظریه یک عاملی
factor matrix ماتریس عاملی
two way analysis تحلیل دو عاملی
bifactor method روش دو عاملی
factor loading وزن عاملی
functional group گروه عاملی
two factor theory نظریه دو عاملی
factor pattern طرح عاملی
factor structure ساختار عاملی
factorial design طرح عاملی
factor analysis تحلیل عاملی
factorial validity اعتبار عاملی
bifunctional catalysis کاتالیز کردن دو عاملی
polyhydroxcy alcohol الکل چند عاملی
factorial invariance تغییر ناپذیری عاملی
overdetermination تعین چند عاملی
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
sixteen factor personality questionnaire پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
os/ او- اس- توسیستم عاملی برای کامپیوترهای 2/personalsysterm
directive effect of functional groups اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
dyeing رنگرزی
coloration [American] فن رنگرزی
coloration فن رنگرزی
colouration فن رنگرزی
coloring [American] فن رنگرزی
colouration [British] فن رنگرزی
dyeing vat خم رنگرزی
intinction رنگرزی
colouring [British] فن رنگرزی
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
CDRTOS سیستم عاملی که سخت افزار I-CD را اجرا کند
unix یک سیستم عاملی که براحتی قابل استفاده است
jet dyeing machine ماشین رنگرزی جت
unevenness dyeing رنگرزی نایکنواخت
dyeing machine ماشین رنگرزی
dyeing bath حمام رنگرزی
brushability قابلیت رنگرزی
stainer ماده رنگرزی
unevenness dyeing رنگرزی ناهمگون
undyed <adj.> رنگرزی نشده
solid-shade dyeing رنگرزی یکنواخت
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
herbicides عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
herbicide عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
dyeability قابلیت رنگرزی الیاف
bath dye حمام رنگرزی الیاف
dyestuff مواد رنگی و رنگرزی
dos سیستم عاملی که توسط ماکروسافت برای IBM PC ساخته شده
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
tinctorial لونی وابسته به رنگ یا رنگرزی
dyed-in-the-wool پیش از بافت رنگرزی شده
DR DOS سیستم عاملی که Digital Resaerch برای IBM PC ایجاد کرده است
vm/sp VirtualIB سیستم عاملی برای کامپیوترهای بزرگ Product System achine
oxydizing agents مواد اکسید کننده در رنگرزی و یا محیط
caustic soda سود سوزآور [ماده قلیایی در رنگرزی]
curing time مدت زمان پخت الیاف در رنگرزی
dos سیستم عاملی که توسط Digital Research برای IBM PC ساخته شده است
essential elements [پارامترهای اصلی جهت بافت و یا مقدمات بافندگی و رنگرزی]
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third class درجه سوم بلیط درجه 3
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
setting time [مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
Esparak گیاه اسپرک [که در تهیه رنگینه های زرد در رنگرزی استفاده می شود.]
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
trsdos System Operating ShackDisk Radio Tandyسیستم عاملی برای ریزکامپیوتر 08shackTRS- radio
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
tin mordent دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
so much the better for me بهتر من
better than بهتر از
better بهتر
all the better چه بهتر
the more better the best بهتر
so much the better چه بهتر
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
to change to the better بهتر شدن
amelioration بهتر شدن
ameliorates بهتر کردن
meliorative بهتر شونده
meliorate بهتر شدن
ameliorator بهتر کننده
ameliorate بهتر کردن
the best of all از همه بهتر
preferably بطور بهتر
ameliorative بهتر شونده
ameliorated بهتر کردن
ameliorating بهتر کردن
on the mend <idiom> بهتر شدن
modifying بهتر کردن
cote بهتر بودن از
modify بهتر کردن
modifies بهتر کردن
So much the better. دیگه بهتر
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
above rubies بهتر از یاقوت
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
it was no better هیچ بهتر نبود
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
it would be preferble to بهتر خواهد بود
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
ammunition modification بهتر سازی مهمات
enhances بهتر یا واضح تر کردن
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
modification بهتر کردن مدل
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
I feel it is appropriate ... به نظر من بهتر است که ...
he works better او بهتر کار میکند
tea is preferable to water چایی از اب بهتر است
the better plan is to بهتر این است که .....
enhance بهتر یا واضح تر کردن
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
outplay بازی بهتر از حریف
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
out act بهتر انجام دادن از
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
ameliorated بهتر شدن بهبودی یافتن
Do you have anything better? آیا چیزی بهتر دارید؟
ameliorating بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorate بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
to get back on one's feet وضعیت خود را بهتر کردن
hardening and temper بهتر کردن تشویه ی فولاد
i know you better than he من شما را بهتر میشناسم تااو
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
rounding ایجاد دید بهتر در گرافیک
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
hydrogen bonding پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی]
bleeding [running] رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
difficulties سختی
adamancy سختی
roughing سختی
adamancy سر سختی
privation سختی
duress سختی
rigor سختی
difficulty سختی
soreness سختی
violence سختی
severity سختی
aggravation سختی
impenetrableness سختی
flintiness سختی
inexorability سختی
intensity سختی
implacability سختی
hardness of water سختی اب
steeliness سختی
rigorism سختی
hardiness سختی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com