Dictiornary-Farsi | درجه متوسط بسپارش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
average degree of polymerization	درجه متوسط بسپارش


Other Matches

degree of polymerization	درجه بسپارش
d.p	درجه بسپارش
critical degree of polymerization	درجه بحرانی بسپارش
weight average degree of polymerization	میانگین وزنی درجه بسپارش
number average degree of polymerization	میانگین عددی درجه بسپارش
intermediate temperature	درجه حرارت متوسط
middling	اجناس مختلف از درجه متوسط
isotheral line	خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسط انها 000 نشان داده میشود
polymerization	بسپارش
polycondensation	بسپارش تراکمی
pearl polymerization	بسپارش مرواریدی
anionic polymerization	بسپارش انیونی
chain polymerization	بسپارش افزایشی
emulsion polymerization	بسپارش امولسیونی
solution polymerization	بسپارش محلولی
condensation polymerization	بسپارش تراکمی
cationic polymerization	بسپارش کاتیونی
chain growth polymerization	بسپارش زنجیری
chain growth polymerization	بسپارش افزایشی
addition polymerization	بسپارش زنجیری
addition polymerization	بسپارش افزایشی
bead polymwerization	بسپارش حبهای
chain polymerization	بسپارش زنجیری
bulk polymerization	بسپارش تودهای
mass polymerization	بسپارش تودهای
free radical polymerization	بسپارش رادیکالی
suspension polymerization	بسپارش تعلیقی
step polymerization	بسپارش مرحلهای
ionic polymerization	بسپارش یونی
step reaction polymerization	بسپارش مرحلهای
stepwise polymerization	بسپارش مرحلهای
step growth polymerization	بسپارش مرحلهای
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
radical ion polymerization	بسپارش یونی رادیکال
stereopecific polymerization	بسپارش فضا ویژه
ring opening polymerization	بسپارش حلقه گشا
fluid bed polymerization	بسپارش در بستر سیال
fixed bed polymerization	بسپارش در بستر ثابت
beam attack	تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
shoulder patch	درجه روی بازوی درجه داران
elevation indicator	صفحه مدرج درجه طبلک درجه
sighting bar	ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation	درجه ارتفاع درجه بلندی
third class	درجه سوم بلیط درجه 3
third-class	درجه سوم بلیط درجه 3
sighting leaf	ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
brevet	درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
division police petty officer	درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master at arms	درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
intermedial	متوسط
averaging	متوسط
averaging	حد متوسط
averages	حد متوسط
osculant	متوسط
mesne	متوسط
medium	متوسط
mediocre	متوسط
modal	متوسط
modals	متوسط
intermediate	متوسط
medium gravle	شن متوسط
moderating	متوسط
moderates	متوسط
moderated	متوسط
moderate	متوسط
mediums	متوسط
life expectancy	سن متوسط
life expectancies	سن متوسط
tolerable	متوسط
averages	متوسط
mean	متوسط
average	حد متوسط
average limit of ice	حد متوسط یخ
average	متوسط
meaner	متوسط
averaged	متوسط
meanest	متوسط
averaged	حد متوسط
meant	متوسط
average input	نهاده متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
m.f.	بسامد متوسط
mean chord	وتر متوسط
mean daily	متوسط روزانه
mean depth	عمق متوسط
average flow	جریان متوسط
mean deviation	انحراف متوسط
mean income	درامد متوسط
mean life	عمر متوسط
intermediate hurdle	مانع متوسط
m.f.	فرکانس متوسط
girder bridge	پل بیلی متوسط
mean	میانه متوسط
sort of	بمیزان متوسط
intermediately	بطور متوسط
average product	تولید متوسط
normal	میانه متوسط
average product	محصول متوسط
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
average price	قیمت متوسط
mediums	مقدار متوسط
average payment	پرداخت متوسط
secondarily	بطور متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
average productivity	بازدهی متوسط
intermediate lampholder	سر پیچ متوسط
average return	بازده متوسط
intermediate high voltage line	خط فشار متوسط
subaverage	زیر حد متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
average revenue	درامد متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
mediums	متوسط معتدل
average output	محصول متوسط
halftones	رنگ متوسط
halftone	رنگ متوسط
duffers	بازیگر متوسط
duffer	بازیگر متوسط
medium wave	موج متوسط
intermediate pressure	فشار متوسط
average latency	رکود متوسط
par	میزان متوسط
average latency	تاخیر متوسط
middle class	طبقه متوسط
medium	مقدار متوسط
medium	متوسط معتدل
average life	عمر متوسط
mediocrity	اندازه متوسط
middle classes	طبقه متوسط
mediterranean sea	بحر متوسط
life expectancy	عمر متوسط
meanest	میانه متوسط
averaging	مقدار متوسط
thins	تیم متوسط
thinnest	تیم متوسط
thinners	تیم متوسط
thinned	تیم متوسط
thin	تیم متوسط
life expectancies	عمر متوسط
average deviation	انحراف متوسط
weighted average	متوسط وزنی
medium artillery	توپخانه متوسط
medium carbon steel	فولادباکربن متوسط
average value	مقدار متوسط
medium cloud	ابرهای متوسط
midway	متوسط میانجی
medium frequency	بسامد متوسط
average depth	عمق متوسط
medium voltage	ولتاژ متوسط
monthly average	متوسط ماهیانه
average conditions	شرایط متوسط
averaged	میانه متوسط
average	مقدار متوسط
average variable cost	هزینه متوسط
a medium sized car	یک اتومبیل متوسط
average voltage	ولتاژ متوسط
moderate speed	سرعت متوسط
averagely	بطور متوسط
average	میانه متوسط
average cost	هزینه متوسط
mid range	برد متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom>	طبقه متوسط
middle price	قیمت متوسط
averagly	بطور متوسط
middlingly	بطور متوسط
on the a	بطور متوسط
mean price	قیمت متوسط
mean time	زمان متوسط
mean stress	خستگی متوسط
averages	مقدار متوسط
average total cost	هزینه متوسط کل
mean speed	سرعت متوسط
medium scale	در مقیاس متوسط
average yield	بازده متوسط
a modest income	درآمدی متوسط
average expense	هزینه متوسط
average speed	سرعت متوسط
averages	میانه متوسط
meaner	میانه متوسط
true power	توان متوسط
intermediate contrast	تغایر متوسط
averaged	مقدار متوسط
averaging	میانه متوسط
medially	بطورمیانه یا متوسط
median gray	خاکستری متوسط
medial	میانه متوسط
sort of	بمقدار متوسط
median income	درامد متوسط
mean variation	تغییر متوسط
mean value	مقدار متوسط
average efficiency	بازده متوسط
mean time	ساعت متوسط
average discharge	بده متوسط
mean velocity	سرعت متوسط
intermediate power transistor	ترانزیستور با قدرت متوسط