English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
trial elevation درجه مربوط به شروع تیر موثر
Other Matches
minimum elevation حداقل درجه مربوط به مانع
group کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
reading یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
readings یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
crest clearing graph نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
fret [نقشه پیچ در پیچ در حاشیه با استفاده از خطوط افقی و عمودی با زوایای ۹۰ درجه و مربوط به کشور چین]
an fitting رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
start off شروع کردن شروع شدن
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
third class درجه سوم بلیط درجه 3
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
initiation شروع کار شروع
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
effective موثر
punchier موثر
punchiest موثر
climacteric <adj.> موثر
perficient موثر
live موثر
punchy موثر
moving موثر
impressive موثر
affective موثر
fruitier موثر
fruitiest موثر
fruity موثر
efficient موثر
touching موثر
forceful موثر
telling موثر
drastic موثر
drastically موثر
lived موثر
efficacious موثر
pithy موثر
effectual موثر
forcible موثر
affecting موثر
operational موثر
pivotal موثر
active موثر
weightier موثر
operant موثر
weightiest موثر
weighty موثر
feckful موثر
pussy [Am E] آدم نا موثر
net head ارتفاع موثر
namby-pamby آدم نا موثر
wimp آدم نا موثر
work out <idiom> موثر بودن
noneffective غیر موثر
mollycoddle آدم نا موثر
effective current جریان موثر
effective collision برخورد موثر
effective charge بار موثر
effective capacity فرفیت موثر
effective area سطح موثر
effective address آدرس موثر
effective address نشانی موثر
impressed voltage ولتاژ موثر
useful voltage ولتاژ موثر
effective value جریان موثر
effective output دبی موثر
effective عامل موثر
wet آدم نا موثر
wattful current جریان موثر
pathetically بطور موثر
clear span دهانه موثر
weed آدم نا موثر
milquetoast آدم نا موثر
impressively بطور موثر
pathetic موثر احساساتی
effective span دهانه موثر
active plate صفحه موثر
real power توان موثر
affectingly بطور موثر
live data داده موثر
cissy آدم نا موثر
sovereigns عالی و موثر
pantywaist [Am En] آدم نا موثر
weakling آدم نا موثر
driving موثر رانندگی
sissy آدم نا موثر
working angle زاویه موثر
an active remedy چاره موثر
potently بطورکلی یا موثر
weenie [Am E] آدم نا موثر
jessy آدم نا موثر
softie/softy آدم نا موثر
jessie آدم نا موثر
inoperative غیر موثر
sovereign عالی و موثر
prospective موثر دراینده
impressiveness موثر بودن
effective time زمان موثر
effective range برد موثر
effective rainfall بارندگی موثر
moanbag آدم نا موثر
effective radius شعاع موثر
effective power توان موثر
effective power قدرت موثر
effective porosity تخلخل موثر
effective pitch گام موثر
effective stress تنش موثر
adequate موثر بودن
effective output خروجی موثر
effective output بازداده موثر
whiner آدم نا موثر
effective time مدت موثر
effective throat گلوگاه موثر
strikingly موثر گیرنده
effective temperature دمای موثر
striking موثر گیرنده
ineffective غیر موثر
sensational احساساتی موثر
effective stimulus محرک موثر
sensationally احساساتی موثر
effective treatment تسویه موثر
effective size اندازه موثر
effective shear برش موثر
effective damage خسارت موثر
effective force نیروی موثر
active current شدت موثر
effective field میدان موثر
active element مولفه موثر
effective width عرض موثر
active material ماده موثر
active power توان موثر
actual output دبی موثر
actual water income اب ورودی موثر
penetratingly بطور موثر
sledgehammer ضربت موثر
effective demand تقاضای موثر
effective damage ضایعات موثر
movingly بطور موثر
effective diameter قطر موثر
active component مولفه موثر
press عامل موثر
presses عامل موثر
sledgehammers ضربت موثر
effective pressure فشار موثر
wuss(y) آدم نا موثر
stunt advertising تبلیغ موثر
forcefully بطور موثر
effective resistance مقدار مقاومت موثر
ineffectually بطور غیر موثر
gonadotrophic موثر درغده جنسی
total effective collision cross section سطح مقطع موثر کل
alternating current resistance مقدار مقاومت موثر
worked موثر واقع شدن
active earth pressure رانش موثر خاک
effectually بطور نافع و موثر
ineffectively بطور غیر موثر
operative قابل استفاده موثر
resistance to alternating current مقدار مقاومت موثر
input resistance مقاومت موثر اولیه
effectively بطور موثر یا کارگر
efficaciously بطور نافع و موثر
work موثر واقع شدن
operatives قابل استفاده موثر
effective size of grain قطر موثر ذرات
effective grain diameter قطر موثر دانه
effective habit strength حد موثر نیرومندی عادت
effective input فرفیت موثر ورودی
effective input admittance گذرایی موثر ورودی
effective tax rate نرخ موثر مالیاتی
effective input impedance ناگذرایی موثر ورودی
effective tax system نظام موثر مالیاتی
effective thickness of a wall ضخامت موثر دیوار
valid دارای اعتبار موثر
effective unit weight وزن مخصوص موثر
effective strength استعداد رزمی موثر
effective wind مولفه باد موثر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com