Dictiornary-Farsi | درجیب گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن


Search result with all words

pocket	جیب دار درجیب گذاردن
pockets	جیب دار درجیب گذاردن
Other Matches

pockets	درجیب پنهان کردن
pocket	درجیب پنهان کردن
pocket piece	سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
reposal	گذاردن
table	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
tabling	تو گذاردن
to leave out	جا گذاردن
setting up	گذاردن
tables	تو گذاردن
skews	کج گذاردن
skewing	کج گذاردن
impone	گذاردن
instate	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
lays	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
lay	گذاردن
sets	گذاردن
set	گذاردن
invest	گذاردن
invests	گذاردن
investing	گذاردن
invested	گذاردن
skew	کج گذاردن
repose	گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
check	نشان گذاردن
tables	معوق گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
tabled	معوق گذاردن
table	معوق گذاردن
bestows	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
endorses	صحه گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
bestow	امانت گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
put up	در فرف گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
endorsed	صحه گذاردن
endorse	صحه گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
shelved	در قفسه گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
exposing	روباز گذاردن
exposes	روباز گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
adopt	نام گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
demark	نشان گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
imprints	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprint	گذاردن زدن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
embowel	در روده گذاردن
put away	کنار گذاردن
pt down	کنار گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
tabling	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
placing	در محلی گذاردن
impress	نشان گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impressed	نشان گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
skews	اریب گذاردن
impress	باقی گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
consigning	امانت گذاردن
places	در محلی گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
award	امانت گذاردن
place	در محلی گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
checked	نشان گذاردن
checks	نشان گذاردن
skewing	اریب گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
awarding	امانت گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
reverence	احترام گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
consigns	امانت گذاردن
awards	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
awarded	امانت گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
consign	امانت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
skew	اریب گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
station	درپست معینی گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
posing	: مطرح کردن گذاردن
pose	: مطرح کردن گذاردن
poses	: مطرح کردن گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
incommode	ناراحت گذاردن دردسر دادن
pops	باصدا ترکیدن برهن گذاردن
popped	باصدا ترکیدن برهن گذاردن
pop	باصدا ترکیدن برهن گذاردن
interlope	پادرمیان کار دیگران گذاردن
godfathers	نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
misbrand	مارک یا علامت دروغی گذاردن