Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
suspense
درحال تعلیق
suspensive
درحال تعلیق
Search result with all words
hanging
اویزان درحال تعلیق
Other Matches
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
pounces
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
درحال رویش درحال رشد
deep freezes
تعلیق
deep freeze
تعلیق
suspension
تعلیق
hangs
تعلیق
hang
تعلیق
suspense
تعلیق
interruptions
تعلیق
interruption
تعلیق
abeyance
تعلیق
suspensions
تعلیق
pendency
تعلیق
suspensions
ایست تعلیق
precipitant
تعلیق شدنی
engine mounting
تعلیق موتور
cardanic suspension
تعلیق کاردان
reduction to absurdity
تعلیق به محال
spring suspension
تعلیق فنری
colloidal suspension
تعلیق کلوییدی
suspensive
تعلیق معلق
stay of proceedings
تعلیق دادرسی
suspension of punishment
تعلیق مجازات
abeyance or adeyancy
تعلیق تعویق
suspension
ایست تعلیق
reprieval
تعلیق مجازات
precipitable
تعلیق پذیر
hanging prevention
ممانعت از تعلیق
remainder
حالت تعلیق
four point suspension
تعلیق چهارنقطهای
lay off
تعلیق کارگر
probation
تعلیق مجازات
suspensor
موجب تعلیق نگاهدارنده
on probation
در دوره تعلیق مجازات
suspension wheel
چرخ تعلیق خودرو
to be on probation
در دوره تعلیق مجازات
front wheel suspension
تعلیق چرخهای جلو
on probation
به شرط تعلیق مجازات
to be in suspension
در حالت تعلیق بودن
reductio ad absurdum
تعلیق بامر محال
reprieve
تعلیق اجرای مجازات
emulsified
بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies
بحالت تعلیق دراوردن
emulsify
بحالت تعلیق دراوردن
emulsifying
بحالت تعلیق دراوردن
reprieving
تعلیق اجرای مجازات
reprieved
تعلیق اجرای مجازات
reprieves
تعلیق اجرای مجازات
hoisting
دستگاه تعلیق جرثقیل
feverous
درحال تب
suspends
معلق کردن تعلیق دادن
torsion bar
بار پیچشی اهرم تعلیق
privations
محروم سازی تعلیق مقام
privation
محروم سازی تعلیق مقام
stultification
تعلیق بمحال احمق ساختن
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
hypostasis
موجود فرضی حالت تعلیق
front axle suspension
اویزش یا تعلیق اکسل جلو
suspending
معلق کردن تعلیق دادن
suspend
معلق کردن تعلیق دادن
to be on probation
در دوره تعلیق مجازات بودن
kissing kind
درحال اشتی
reelingly
درحال تلوتلو
in a wrought up state
درحال عصبانی
in child birth
درحال زایمان
perlexedly
درحال اشفتگی
struck
درحال اعتصاب
on the boil
درحال جوشیدن
blushingly
درحال شرمندگی
perdue
درحال کمین
on stream
درحال فعالیت
perdu
درحال کمین
on one's knees
درحال خضوع
amort
درحال مرگ
stations
جا درحال سکون
suspensive
درحال توقف
stationed
جا درحال سکون
ongoing
درحال پیشرفت
to be on the grin
درحال پوزخندبودن
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
nascent
درحال تولد
at the present moment
درحال حاضر
moribund
درحال نزع
dying
درحال نزع
station
جا درحال سکون
functioning
درحال کار
sejant
درحال جلوس
amok
درحال جنون
shiveringly
درحال لرز
latent
درحال کمون
dormant
درحال کمون
aglow
درحال اشتعال
high water
دریا درحال مد
to give a suspended sentence
[British E]
حکم دوره تعلیق مجازات دادن
suspending
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie
بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspend
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
sobersided
فروتن درحال هوشیاری
jump kick
شوت درحال پرش
overtaking vessel
ناو درحال سبقت
the belligernt powers
دولتهای درحال جنگ
pounce
درحال حمله با پنجه
about to do something
<idiom>
درحال انجام کاری
ramblingly
درحال گردش یاولگردی
swing up
درحال تاب خوردن
saleintiant
درحال جست وخیز
sejant
درحال چمباتمه زدن
saleint
درحال جست وخیز
sacking
درحال یورش وچپاول
fall into abeyance
درحال وقفه افتادن
enravish
درحال جذبه انداختن
enrapture
درحال جذبه انداختن
declining industry
صنعت درحال تنزل
tranquil
بی جنبش درحال سکون
hover
درحال توقف پر زدن
hovered
درحال توقف پر زدن
hang-ups
درحال معلق ماندن
hovers
درحال توقف پر زدن
hang-up
درحال معلق ماندن
flagrante delicto
درحال ارتکاب جرم
hang up
درحال معلق ماندن
goods receiving
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
کالاهای درحال تحویل
goods intake
کالاهای درحال تحویل
in one's cups
درحال میگساری و مستی
pounces
درحال حمله با پنجه
pounced
درحال حمله با پنجه
flutteringly
درحال اشفتگی مضطربانه
rising
درحال ترقی یا صعود
pouncing
درحال حمله با پنجه
disperse
[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
to dye in grain
درحال خامی رنگ کردن
gaggle
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
gaggles
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
flyers
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer
درحال پرواز گردونه تیزرو
fliers
درحال پرواز گردونه تیزرو
to grind out an oath
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
to dye in the wool
درحال خامی رنگ کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
sliding tackle
تکل درحال لیز خوردن
flier
درحال پرواز گردونه تیزرو
present arms
سلام درحال پیش فنگ
is on the wane
درحال کاهش یا نقصان است
rehabilitant
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
intermediate stock
موجودی کالاهای درحال ساخت
streamers
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamer
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
aerosol
تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsion
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols
تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
Prices are rising ( falling ) .
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
underway replenishment
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
in suspense
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
hibernation
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
the dying father said
پدر که درحال مردن بود گفت
spots
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
to souse a burning house
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
suspension strap
نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
transients
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transient
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
probation officers
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
neutrino
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transient
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
suspension of arms
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com