English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
Other Matches
pounce درحال حمله با پنجه
pounced درحال حمله با پنجه
pounces درحال حمله با پنجه
pouncing درحال حمله با پنجه
in plant درحال رویش درحال رشد
pounces حمله باچنگال یورش
pouncing حمله باچنگال یورش
pounce حمله باچنگال یورش
pounced حمله باچنگال یورش
feverous درحال تب
suspensive درحال تعلیق
suspensive درحال توقف
kissing kind درحال اشتی
to be on the grin درحال پوزخندبودن
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
in child birth درحال زایمان
in a wrought up state درحال عصبانی
shiveringly درحال لرز
perdue درحال کمین
nascent درحال تولد
sejant درحال جلوس
perdu درحال کمین
station جا درحال سکون
stationed جا درحال سکون
stations جا درحال سکون
on the boil درحال جوشیدن
on stream درحال فعالیت
latent درحال کمون
perlexedly درحال اشفتگی
amok درحال جنون
on one's knees درحال خضوع
reelingly درحال تلوتلو
functioning درحال کار
amort درحال مرگ
high water دریا درحال مد
blushingly درحال شرمندگی
suspense درحال تعلیق
aglow درحال اشتعال
dying درحال نزع
at the present moment درحال حاضر
struck درحال اعتصاب
moribund درحال نزع
dormant درحال کمون
ongoing درحال پیشرفت
hovered درحال توقف پر زدن
hovers درحال توقف پر زدن
ramblingly درحال گردش یاولگردی
hover درحال توقف پر زدن
saleint درحال جست وخیز
hanging اویزان درحال تعلیق
saleintiant درحال جست وخیز
sejant درحال چمباتمه زدن
sobersided فروتن درحال هوشیاری
swing up درحال تاب خوردن
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
hang up درحال معلق ماندن
overtaking vessel ناو درحال سبقت
tranquil بی جنبش درحال سکون
enravish درحال جذبه انداختن
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
goods intake کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای درحال تحویل
goods receiving کالاهای درحال تحویل
declining industry صنعت درحال تنزل
rising درحال ترقی یا صعود
in one's cups درحال میگساری و مستی
jump kick شوت درحال پرش
hang-up درحال معلق ماندن
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
sacking درحال یورش وچپاول
hang-ups درحال معلق ماندن
enrapture درحال جذبه انداختن
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
present arms سلام درحال پیش فنگ
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat درحال بال بال
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
paw چنگال
a fork یک چنگال
fork چنگال
pawed چنگال
clawing چنگال
claws چنگال
claw چنگال
forking چنگال
clawed چنگال
griff چنگال
pawing چنگال
paws چنگال
talons چنگال
talon چنگال
clutch چنگال
cleft چنگال
pitchfork چنگال
pitchforks چنگال
prongs چنگال
clefts چنگال
prong چنگال
clutched چنگال
nails چنگال
nailed چنگال
clutching چنگال
clift چنگال
clutches چنگال
nail چنگال
raking چنگک چنگال
rakes چنگک چنگال
tableware کارد و چنگال
cutlery کارد و چنگال
rake چنگک چنگال
grain شاخه چنگال
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
cable grip چنگال کابل
forky چنگال دار
forkedly بشکل چنگال
grapnel ticks چنگال چهارشاخه
plate basket سبد قاشق و چنگال
ungula سم ناخن چنگال چنگک
muckrake چنگال یا بیل کودکشی
claw hatchet تبر چنگال دار
knight fork چنگال اسب شطرنج
forked چنگال مانند شکافته
forking مثل چنگال شدن
fork مثل چنگال شدن
prongs دارای چنگک یا چنگال کردن
prong دارای چنگک یا چنگال کردن
coke fork چنگال یا انبر مخصوص ذغال کک
hay fork چنگال مخصوص بلندکردن بسته علف ویونجه
Could we have a fork please? ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟
to walk off with ربودن
abducting ربودن
abducts ربودن
bags ربودن
abducted ربودن
snapping ربودن
bag ربودن
to walk away with ربودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com