English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English Persian
blushingly درحال شرمندگی
Other Matches
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
abashment شرمندگی
abashedly از روی شرمندگی
tail between one's legs <idiom> احساس شرمندگی
in plant درحال رویش درحال رشد
feverous درحال تب
perlexedly درحال اشفتگی
reelingly درحال تلوتلو
on one's knees درحال خضوع
sejant درحال جلوس
perdue درحال کمین
perdu درحال کمین
on the boil درحال جوشیدن
amort درحال مرگ
suspense درحال تعلیق
struck درحال اعتصاب
on stream درحال فعالیت
in a wrought up state درحال عصبانی
dormant درحال کمون
in child birth درحال زایمان
aglow درحال اشتعال
kissing kind درحال اشتی
shiveringly درحال لرز
moribund درحال نزع
latent درحال کمون
dying درحال نزع
functioning درحال کار
nascent درحال تولد
at the present moment درحال حاضر
stations جا درحال سکون
stationed جا درحال سکون
ongoing درحال پیشرفت
high water دریا درحال مد
amok درحال جنون
suspensive درحال تعلیق
station جا درحال سکون
to be on the grin درحال پوزخندبودن
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
suspensive درحال توقف
sejant درحال چمباتمه زدن
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
enravish درحال جذبه انداختن
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
goods intake کالاهای درحال تحویل
saleintiant درحال جست وخیز
swing up درحال تاب خوردن
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
ramblingly درحال گردش یاولگردی
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
overtaking vessel ناو درحال سبقت
saleint درحال جست وخیز
jump kick شوت درحال پرش
in one's cups درحال میگساری و مستی
sobersided فروتن درحال هوشیاری
goods receiving کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای درحال تحویل
enrapture درحال جذبه انداختن
declining industry صنعت درحال تنزل
hovers درحال توقف پر زدن
hovered درحال توقف پر زدن
hover درحال توقف پر زدن
pounce درحال حمله با پنجه
pounced درحال حمله با پنجه
pouncing درحال حمله با پنجه
tranquil بی جنبش درحال سکون
hanging اویزان درحال تعلیق
pounces درحال حمله با پنجه
hang up درحال معلق ماندن
hang-up درحال معلق ماندن
hang-ups درحال معلق ماندن
sacking درحال یورش وچپاول
rising درحال ترقی یا صعود
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
present arms سلام درحال پیش فنگ
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat درحال بال بال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com