Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (6 milliseconds)
English
Persian
to be on the grin
درحال پوزخندبودن
Other Matches
pouncing
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
درحال رویش درحال رشد
feverous
درحال تب
in a wrought up state
درحال عصبانی
perdu
درحال کمین
in child birth
درحال زایمان
sejant
درحال جلوس
suspensive
درحال توقف
suspensive
درحال تعلیق
shiveringly
درحال لرز
perdue
درحال کمین
struck
درحال اعتصاب
on one's knees
درحال خضوع
suspense
درحال تعلیق
amort
درحال مرگ
blushingly
درحال شرمندگی
perlexedly
درحال اشفتگی
dormant
درحال کمون
kissing kind
درحال اشتی
aglow
درحال اشتعال
at the present moment
درحال حاضر
reelingly
درحال تلوتلو
ongoing
درحال پیشرفت
nascent
درحال تولد
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
functioning
درحال کار
latent
درحال کمون
stations
جا درحال سکون
dying
درحال نزع
moribund
درحال نزع
stationed
جا درحال سکون
station
جا درحال سکون
on stream
درحال فعالیت
amok
درحال جنون
on the boil
درحال جوشیدن
high water
دریا درحال مد
enrapture
درحال جذبه انداختن
enravish
درحال جذبه انداختن
fall into abeyance
درحال وقفه افتادن
overtaking vessel
ناو درحال سبقت
goods receiving
کالاهای درحال تحویل
jump kick
شوت درحال پرش
goods inwards
کالاهای درحال تحویل
goods intake
کالاهای درحال تحویل
flutteringly
درحال اشفتگی مضطربانه
flagrante delicto
درحال ارتکاب جرم
declining industry
صنعت درحال تنزل
in one's cups
درحال میگساری و مستی
sacking
درحال یورش وچپاول
about to do something
<idiom>
درحال انجام کاری
tranquil
بی جنبش درحال سکون
hanging
اویزان درحال تعلیق
sejant
درحال چمباتمه زدن
sobersided
فروتن درحال هوشیاری
swing up
درحال تاب خوردن
pounce
درحال حمله با پنجه
pounced
درحال حمله با پنجه
pounces
درحال حمله با پنجه
the belligernt powers
دولتهای درحال جنگ
saleintiant
درحال جست وخیز
hover
درحال توقف پر زدن
ramblingly
درحال گردش یاولگردی
rising
درحال ترقی یا صعود
saleint
درحال جست وخیز
hang-ups
درحال معلق ماندن
hang-up
درحال معلق ماندن
hang up
درحال معلق ماندن
hovers
درحال توقف پر زدن
hovered
درحال توقف پر زدن
pouncing
درحال حمله با پنجه
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
to grind out an oath
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in the wool
درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain
درحال خامی رنگ کردن
sliding tackle
تکل درحال لیز خوردن
rehabilitant
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
present arms
سلام درحال پیش فنگ
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
streamer
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
gaggle
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flyers
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer
درحال پرواز گردونه تیزرو
flier
درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggles
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
fliers
درحال پرواز گردونه تیزرو
intermediate stock
موجودی کالاهای درحال ساخت
is on the wane
درحال کاهش یا نقصان است
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
streamers
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
the dying father said
پدر که درحال مردن بود گفت
to souse a burning house
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
Prices are rising ( falling ) .
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
underway replenishment
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
in suspense
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
spots
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
hibernation
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
transient
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transients
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
neutrino
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
orbiting
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transient
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due
درحال کمین کمین کنان
picketings
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographs
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat
درحال بال بال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com