Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
is on the wane
درحال کاهش یا نقصان است
Other Matches
Prices are rising ( falling ) .
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
pounce
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
درحال رویش درحال رشد
tax friction
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decrease
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
کاهش یافتن کم شدن کاهش
shrinkage
نقصان
decreases
نقصان
degression
نقصان
shortages
نقصان
shortage
نقصان
decreased
نقصان
depletion
نقصان
decrease
نقصان
declining
نقصان
declines
نقصان
falling-off
نقصان
falling off
نقصان
decline
نقصان
declined
نقصان
decrease
نقصان یافتن
diminish
نقصان یافتن
diminishes
نقصان یافتن
decreased
نقصان یافتن
decreasing
نقصان گیرنده
decreases
نقصان یافتن
to peter out
نقصان یافتن
deficiency and defect
کسر و نقصان
magnetic decay
نقصان مغناطیسی
mass defect
نقصان جرم
want
نقصان نیاز
wanted
نقصان نیاز
ischmia
نقصان خون در عضو
anaphrodisia
نقصان قوهء باء
decrescent
روبه نقصان گذارنده
ischaemia
نقصان خون در عضو
is on the wane
رو بزوال یا نقصان می گذارد
atrophying
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
atrophied
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
atrophy
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
decays
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
decaying
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
waning
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
decayed
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
wanes
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
waned
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
wane
رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
decay
ضعیف شدن پوسیدن نقصان
atrophies
نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
decreases
کاهش دادن کاهش
decrease
کاهش دادن کاهش
decreased
کاهش دادن کاهش
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
feverous
درحال تب
dificiency
نقصان درامد و عدم کفایت مبلغ پیش بینی شده جهت اجرای کار
dormant
درحال کمون
amok
درحال جنون
sejant
درحال جلوس
moribund
درحال نزع
dying
درحال نزع
suspensive
درحال توقف
suspensive
درحال تعلیق
reelingly
درحال تلوتلو
ongoing
درحال پیشرفت
perdu
درحال کمین
perdue
درحال کمین
on the boil
درحال جوشیدن
on one's knees
درحال خضوع
perlexedly
درحال اشفتگی
aglow
درحال اشتعال
high water
دریا درحال مد
on stream
درحال فعالیت
shiveringly
درحال لرز
functioning
درحال کار
in child birth
درحال زایمان
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
to be on the grin
درحال پوزخندبودن
kissing kind
درحال اشتی
station
جا درحال سکون
stations
جا درحال سکون
latent
درحال کمون
nascent
درحال تولد
blushingly
درحال شرمندگی
stationed
جا درحال سکون
in a wrought up state
درحال عصبانی
amort
درحال مرگ
suspense
درحال تعلیق
struck
درحال اعتصاب
at the present moment
درحال حاضر
flutteringly
درحال اشفتگی مضطربانه
swing up
درحال تاب خوردن
hovers
درحال توقف پر زدن
hang up
درحال معلق ماندن
ramblingly
درحال گردش یاولگردی
fall into abeyance
درحال وقفه افتادن
goods intake
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
کالاهای درحال تحویل
sejant
درحال چمباتمه زدن
goods receiving
کالاهای درحال تحویل
flagrante delicto
درحال ارتکاب جرم
pouncing
درحال حمله با پنجه
saleint
درحال جست وخیز
pounced
درحال حمله با پنجه
saleintiant
درحال جست وخیز
sobersided
فروتن درحال هوشیاری
hang-up
درحال معلق ماندن
sacking
درحال یورش وچپاول
about to do something
<idiom>
درحال انجام کاری
the belligernt powers
دولتهای درحال جنگ
declining industry
صنعت درحال تنزل
pounces
درحال حمله با پنجه
overtaking vessel
ناو درحال سبقت
hover
درحال توقف پر زدن
tranquil
بی جنبش درحال سکون
hanging
اویزان درحال تعلیق
hovered
درحال توقف پر زدن
in one's cups
درحال میگساری و مستی
enrapture
درحال جذبه انداختن
hang-ups
درحال معلق ماندن
enravish
درحال جذبه انداختن
jump kick
شوت درحال پرش
pounce
درحال حمله با پنجه
rising
درحال ترقی یا صعود
acid reduction
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
fliers
درحال پرواز گردونه تیزرو
streamers
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
to dye in the wool
درحال خامی رنگ کردن
flier
درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
gaggles
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
rehabilitant
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
flyers
درحال پرواز گردونه تیزرو
present arms
سلام درحال پیش فنگ
to grind out an oath
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
streamer
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sliding tackle
تکل درحال لیز خوردن
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
gaggle
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
intermediate stock
موجودی کالاهای درحال ساخت
flyer
درحال پرواز گردونه تیزرو
to dye in grain
درحال خامی رنگ کردن
in suspense
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
underway replenishment
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
spots
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
to souse a burning house
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
the dying father said
پدر که درحال مردن بود گفت
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
hibernation
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
transients
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
neutrino
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
orbiting
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
transient
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
rebate
کاهش
declines
کاهش
declining
کاهش
rebates
کاهش
decrement
کاهش
subtraction
کاهش
shrinkage
کاهش
scale down
کاهش
mitigation
کاهش
degression
کاهش
diminution
کاهش
decreases
کاهش
reduce/enlarge
کاهش
slowdown
کاهش
decrease
کاهش
abatement
کاهش
concession
کاهش
attenuation
کاهش
imminution
کاهش
slowdowns
کاهش
deduction
کاهش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com