English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
ramblingly درحال گردش یاولگردی
Other Matches
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant درحال رویش درحال رشد
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
equation of exchange همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
feverous درحال تب
at the present moment درحال حاضر
suspensive درحال تعلیق
shiveringly درحال لرز
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
sejant درحال جلوس
aglow درحال اشتعال
reelingly درحال تلوتلو
dormant درحال کمون
suspensive درحال توقف
amok درحال جنون
to be on the grin درحال پوزخندبودن
functioning درحال کار
dying درحال نزع
moribund درحال نزع
nascent درحال تولد
latent درحال کمون
ongoing درحال پیشرفت
stations جا درحال سکون
station جا درحال سکون
perlexedly درحال اشفتگی
stationed جا درحال سکون
in a wrought up state درحال عصبانی
in child birth درحال زایمان
amort درحال مرگ
on the boil درحال جوشیدن
on stream درحال فعالیت
on one's knees درحال خضوع
kissing kind درحال اشتی
struck درحال اعتصاب
suspense درحال تعلیق
blushingly درحال شرمندگی
high water دریا درحال مد
perdue درحال کمین
perdu درحال کمین
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
jump kick شوت درحال پرش
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
hanging اویزان درحال تعلیق
swing up درحال تاب خوردن
enravish درحال جذبه انداختن
enrapture درحال جذبه انداختن
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
goods intake کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای درحال تحویل
pounces درحال حمله با پنجه
goods receiving کالاهای درحال تحویل
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
pouncing درحال حمله با پنجه
pounce درحال حمله با پنجه
rising درحال ترقی یا صعود
pounced درحال حمله با پنجه
sobersided فروتن درحال هوشیاری
saleint درحال جست وخیز
declining industry صنعت درحال تنزل
overtaking vessel ناو درحال سبقت
in one's cups درحال میگساری و مستی
hover درحال توقف پر زدن
hovered درحال توقف پر زدن
hovers درحال توقف پر زدن
sejant درحال چمباتمه زدن
sacking درحال یورش وچپاول
saleintiant درحال جست وخیز
hang up درحال معلق ماندن
hang-up درحال معلق ماندن
hang-ups درحال معلق ماندن
tranquil بی جنبش درحال سکون
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
present arms سلام درحال پیش فنگ
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
cycled گردش
cantered گردش
cantering گردش
canters گردش
flow گردش
trips گردش
anticlockwise rotation گردش به چپ
tripped گردش
rotation گردش
paseo گردش
on the rove در گردش
traveled گردش
traverse گردش
canter گردش
race گردش
cycles گردش
circuits گردش
circuit گردش
cycle گردش
races گردش
raced گردش
travel گردش
flowed گردش
traversed گردش
walking گردش
itineracy گردش
flows گردش
ambulation گردش
circulations گردش
flowline خط گردش
flowine خط گردش
circulation گردش
circumrotation گردش
counterclockwise rotation گردش به چپ
itineration گردش
traverses گردش
traversing گردش
turnover گردش
periods گردش
hike گردش
hiked گردش
hikes گردش
hiking گردش
period گردش
nutation گردش
promenade گردش
maeander گردش
left handed rotation گردش به چپ
promenades گردش
travels گردش
excursion گردش
revolution گردش
rev گردش
revs گردش
revved گردش
revving گردش
water circulation گردش اب
stroll گردش
strolled گردش
strolls گردش
meandering گردش
revolutions گردش
perambulation گردش
excursions گردش
movement گردش
operation گردش
gyrations گردش
gyration گردش
wrests گردش
wresting گردش
wrested گردش
meander گردش
meandered گردش
meanders گردش
wrest گردش
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com