Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
decision tree
درخت تصمیم
Other Matches
rootery
توده ریشه وکنده درخت درباغها که درخت روی ان میکارند
ceiba
درخت گل ابریشم گرمسیری درخت پنبه هندی
papaw
درخت پاپااو یا درخت نخل امریکای جنوبی
underbrush
درخت کوچک روینده درزیر درخت
myrica
درخت شیشعان درخت موم
gambir
درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
gambier
درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
Cypress design
طرح درخت سرو
[سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
avowing
تصمیم
weak-kneed
بی تصمیم
decision
تصمیم
decisions
تصمیم
determination
تصمیم
plucking
تصمیم
plucked
تصمیم
pluck
تصمیم
irresolute
بی تصمیم
resolutions
تصمیم
rulings
تصمیم
avow
تصمیم
ruling
تصمیم
plucks
تصمیم
avows
تصمیم
resolves
تصمیم
will-power
تصمیم
resolve
تصمیم
nonplus
بی تصمیم
weak kneed
بی تصمیم
resolution
تصمیم
determiner
تصمیم گیرنده
joint resolution
تصمیم مشترک
canon
: تصویبنامه تصمیم
canons
: تصویبنامه تصمیم
to take a d.
تصمیم گرفتن
make up one's mind
تصمیم گرفتن
undecidable
تصمیم ناپذیر
i made up my mind to
تصمیم گرفتم که ...
to be resolved
تصمیم گرفتن
freehand
ازادی در تصمیم
special verdict
تصمیم ویژه
minds
تصمیم داشتن
regnum
تصمیم مقتدرانه
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
nonplus
بی تصمیم بودن
afore thought
سبق تصمیم
determiners
تصمیم گیرنده
mind
تصمیم داشتن
resolves
تصمیم گرفتن
resolve
تصمیم گرفتن
decides
تصمیم گرفتن
decide
تصمیم گرفتن
determining
تصمیم گرفتن
determine
تصمیم گرفتن
logical decision
تصمیم منطقی
make up one's mind
<idiom>
تصمیم گیریکردن
minding
تصمیم داشتن
A one-sided(unilateral)decision.
تصمیم یکجانبه
cut and dried
<idiom>
تصمیم قاطع
resolutely
از روی تصمیم
determines
تصمیم گرفتن
sewed up
<idiom>
تصمیم گیری
decision structure
ساختار تصمیم
decision maker
تصمیم گیرنده
decision making
تصمیم گیری
to make a decision
تصمیم گرفتن
resolutions
نیت تصمیم
to come to a decision
تصمیم گرفتن
decision process
فرایند تصمیم
resolution
نیت تصمیم
decision instruction
دستورالعمل تصمیم
decision theory
تئوری تصمیم
decidability
تصمیم پذیری
decision table
جدول تصمیم
decidable
تصمیم پذیر
decision symbol
علامت تصمیم
decision box
جعبه تصمیم
decision theory
نظریه تصمیم گیری
decision variable
متغیر تصمیم گیری
determines
اتخاذ تصمیم کردن
decision criteria
ضوابط تصمیم گیری
determine
اتخاذ تصمیم کردن
determinant
تصمیم گیرنده عاجز
determinants
تصمیم گیرنده عاجز
swear off
<idiom>
تصمیم به ترک چیزی
determining
اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament
قدرت اتخاذ تصمیم
decision support system
سیستم پشتیبانی تصمیم
verdict
تصمیم هیات منصفه
verdicts
تصمیم هیات منصفه
decision table
جدول تصمیم گیری
self determination
تصمیم پیش خود
decision tree
مسیر تصمیم گیری
sub judice
بدون تصمیم قضایی
ratio decidendi
مبنای اصلی تصمیم
malice aforethought
سبق تصمیم سوء
make or buy decision
تصمیم به ساخت یاخرید
leave hanging (in the air)
<idiom>
بدون تصمیم قبلی
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
decision making unit
واحد تصمیم گیرنده
decision model
الگوی تصمیم گیری
It was a well - timed ( timely ) decision .
تصمیم بموقعی بود
take a dicision
اتخاذ تصمیم کردن
take a decision
اتخاذ تصمیم کردن
without aforethought
بدون سبق تصمیم
orrive at a conclusion
اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion
اتخاذ تصمیم کردن
preform
قبلا تصمیم گرفتن
general verdict
تصمیم به وجه اطلاق
to decide
[on]
تصمیم گرفتن
[در مورد]
premature decision
تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
get down to brass tacks
<idiom>
فورا شروع به تصمیم گیری
decidable
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
decision lag
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
to decide on a motion
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
pass a resolution
با رای گیری تصمیم گرفتن
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
dss
سیستم پشتیبان تصمیم گیری
willpower
تصمیم جدی نیروی اراده
Soc
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
order in council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
resolves
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
It depends on your decison.
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
She found it hard to make up her mind.
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
tip the balance
<idiom>
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
take something to heart
<idiom>
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
decision tree
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
play it by ear
<idiom>
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decisions
تصمیم گیری برای انجام کاری
decision
تصمیم گیری برای انجام کاری
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to opt in
[something]
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
arranged marriage
ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
decisions
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
to opt out
[of something]
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
decision
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
layers
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
drastic times call for drastic measures
<idiom>
[زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
logic
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decisions
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
butted
ته درخت
xyloid
پر درخت
quince
درخت به
tamarisk
درخت گز
tree
درخت
treeless
بی درخت
butts
ته درخت
butt
ته درخت
thick with trees
پر از درخت
quinces
درخت به
vine
درخت مو
flowers
درخت گل
vines
درخت مو
flower
درخت گل
copaiba
درخت
woody
پر درخت
quincunx
درخت به
abat
سد درخت
nuttree
درخت فندق
feller
درخت انداز
mimosa
درخت گل ابریشم
peach tree
درخت هلو
dendrology
درخت شناسی
mulberry tree
درخت توت
fevertree
درخت اکالیپتوس
dendrometer
درخت پیما
elemi
درخت لامی
diclinous
درخت دوپایه
oliver
درخت زیتون
pear tree
درخت گلابی
dogwood
درخت سرخک
nuttree
درخت گردو
parse tree
درخت تجزیه
dendrophilous
درخت پیچ
dendrophilous
درخت دوست
pepper plant or vine
درخت فلفل
duramen
میان درخت
fig tree
درخت انجیر
medlar
درخت ازگیل
hautbois
درخت جنگلی
hautboy
درخت جنگلی
humification
تولیدخاک درخت
ironwood
درخت اهن
jacaranda
درخت جوالدوز
judas tree
درخت ارغوان
jujube
درخت عناب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com