Dictiornary-Farsi | درخت دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
dendrophilous	درخت دوست


Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
rootery	توده ریشه وکنده درخت درباغها که درخت روی ان میکارند
ceiba	درخت گل ابریشم گرمسیری درخت پنبه هندی
papaw	درخت پاپااو یا درخت نخل امریکای جنوبی
underbrush	درخت کوچک روینده درزیر درخت
myrica	درخت شیشعان درخت موم
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
gambir	درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
gambier	درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
Cypress design	طرح درخت سرو [سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
schoolmates	دوست
friendless	بی دوست
chum	دوست
chums	دوست
bozo	دوست
unfriended	بی دوست
heart-to-hearts	دوست
heart-to-heart	دوست
heart to heart	دوست
dienophile	دی ان دوست
amicable	دوست
schoolmate	دوست
philoginous	زن دوست
hydrophilic	اب دوست
leal	دوست
allying	دوست
buddies	دوست
buddy	دوست
ally	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
friends	دوست
formalist	دوست
philogynist	زن دوست
friend	دوست
fraternising	دوست بودن
social	گروه دوست
social	جمعیت دوست
likeable	دوست داشتنی
fraternises	دوست بودن
anglophile	انگلیسی دوست
likable	دوست داشتنی
friends	دوست کردن
boyfriends	دوست پسر
friend	دوست کردن
fraternised	دوست بودن
acidophile	ترشی دوست
boyfriend	دوست پسر
acidophile	اسید دوست
amativeness	دوست داشتن
likes	دوست داشتن
fraternize	دوست بودن
crony	دوست صمیمی
philanthrope	بشر دوست
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
cronies	دوست صمیمی
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
fraternizing	دوست بودن
dislike	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
sporting	بازی دوست
disliking	دوست نداشتن
lithophilous	سنگ دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
philobiblic	کتاب دوست
humnanist	همنوع دوست
humansit	انسان دوست
philotechnic	صنعت دوست
hemophile	خون دوست
heliophilous	افتاب دوست
hand in glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
hand and glove	دوست همراز
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
halophilous	نمک دوست
philhellenic	دوست یونان
philhellene	دوست یونان
intimado	دوست صمیمی
liquorish	نوشابه دوست
lipophilic	چربی دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
necrophilous	لاشه دوست
negrophil	زنگی دوست
negrophil	سیاه دوست
nucleophile	هسته دوست
kissing kind	باهم دوست
ornithophilous	مرغ دوست
oxyphil	اسید دوست
oxyphile	اسید دوست
patiot	میهن دوست
phiadelphian	نوع دوست
isophilic	همجنس دوست
phihellenic	یونانی دوست
hail fellow	دوست صمیمی
pornerastic	جنده دوست
chessist	شطرنج دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
cater cousin	دوست صمیمی
family man	زن و بچه دوست
family men	زن و بچه دوست
girlfriend	دوست دختر
girlfriends	دوست دختر
pen pal	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pals	دوست مکاتبهای
unlovely	دوست نداشتنی
bibliophil	کتاب دوست
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
xenophile	بیگانه دوست
psychrophilic	سرما دوست
germanophil	المان دوست
gallophile	فرانسه دوست
saprophytic	پوده دوست
friendly state	کشور دوست
francophile	فرانسه دوست
francophil	فرانسه دوست
solomon	صلح دوست
electrophile	الکترون دوست
dislikeable	دوست نداشتنی
dislikable	دوست نداشتنی
philotechnic	صناعت دوست
to make a friend of	دوست شدن با
sweet tooth	شیرینی دوست
culturist	فرهگ دوست
patriotic	میهن دوست
lovelier	دوست داشتنی
loveliest	دوست داشتنی
lovely	دوست داشتنی
philanthropists	بشر دوست
philanthropist	بشر دوست
loyalist	دولت دوست
loyalists	دولت دوست
peaceable	صلح دوست
expressionism	حالت دوست
his friend's murder	قتل دوست او
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
rats	دوست بی وفا
loveable	دوست داشتنی
I need my e	من دوست دارم
warlike	جنگ دوست
cobber	دوست صمیمی
expressionist	حالت دوست
humanitarian	بشر دوست
lovable	دوست داشتنی
loves	معشوقه دوست داشتن
to have a sweet tooth	شیرینی دوست بودن
dressy	متداول لباس دوست
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
dressiest	متداول لباس دوست
loved	معشوقه دوست داشتن
love	معشوقه دوست داشتن
dressier	متداول لباس دوست
amiable	مهربان دوست داشتنی
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
family men	مرد خانواده - دوست
family man	مرد خانواده - دوست
endearing	دوست داشتنی کننده
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
saprophytic	دوست دار موادگندیده
to keep friends	باهم دوست ماندن
savor	فهمیدن دوست داشتن
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
to be good pax	باهم دوست بودن
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
mammonite	ثروت دوست زرپرست
patriots	وطن دوست ها [مرد]
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
one's second self	دوست صمیمی شخص
savouring	فهمیدن دوست داشتن
savoured	فهمیدن دوست داشتن
hemophile	موجود خون دوست
savour	فهمیدن دوست داشتن
This is my friend.	این دوست من است.
savours	فهمیدن دوست داشتن
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
philander	لاس زدن زن دوست بودن
sportsmen	ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
I would like to know the truth.	من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.