English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English Persian
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
Other Matches
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
horticultural وابسته به باغبانی وگل کاری
husbands باغبانی کردن شوهردادن
husband باغبانی کردن شوهردادن
garden trowel بیلچه باغبانی [ابزار] [باغبانی]
gardening trowel بیلچه باغبانی [ابزار] [باغبانی]
trowel بیلچه باغبانی [ابزار] [باغبانی]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tree farm محوطه درخت کاری جنگل
high grown دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
sawlog کنده درخت مناسب اره کردن
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
to snag a tree trunk ته شاخههای درخت را زدن وانرا صاف کردن
stucco گچ کاری کردن
recondition نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
reconditions نو کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
purfle منبت کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
spackle بتونه کاری کردن
plasters گچ کاری کردن اندود
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
inlay خاتم کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
flourishes زینت کاری کردن
splaying منبت کاری کردن
splays منبت کاری کردن
flourished زینت کاری کردن
hammers چکش کاری کردن
hammered چکش کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
splay منبت کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
carves کنده کاری کردن
carved کنده کاری کردن
carve کنده کاری کردن
refashion دست کاری کردن
contract مقاطعه کاری کردن
manipulation دست کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
stunts شیرین کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
calker بتونه کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
to brush over دست کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
enamel مینا کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
granulate چکش کاری کردن
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
to run the show در کاری اختیار داری کردن
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
job ایوب مقاطعه کاری کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
limes با اهک کاری سفید کردن
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
lime با اهک کاری سفید کردن
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
step in مداخله بیجا در کاری کردن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
get after someone <idiom> مجبور کردن شخص درانجام کاری
filet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
to get cracking شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
trick someone into doing somethings با حیله کسی را وادار به کاری کردن
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to engage in something [in doing] something خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
fillets تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
It wI'll boomerang. کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to goad somebody into something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody doing something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
force مجبور کردن کسی به انجام کاری
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
oversold بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversells بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
forcing مجبور کردن کسی به انجام کاری
specializing ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializes ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialize ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialising ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialises ویژه کاری کردن متخصص شدن
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to work by candle light شب کاری کردن دود چراغ خوردن
filleting تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleted تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
slush down روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to enjoin somebody from doing something [American E] منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
rat out on <idiom> مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
hand کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
handing کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
to prove oneself نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
hush باغبانی
horticulture باغبانی
gardening باغبانی
To do something prefunctorily. برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
husbandry فلاحت باغبانی
clipper قیچی باغبانی
pruning shears قیچی باغبانی
horticulture باغبانی علمی
hand light مردنگی باغبانی
trowels بیلچه باغبانی
trowel بیلچه باغبانی
scuffle hoe بیلچه باغبانی
secateur قیچی باغبانی
besom جاروب باغبانی
rootery توده ریشه وکنده درخت درباغها که درخت روی ان میکارند
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
horticulturist متخصص عمل باغبانی
papaw درخت پاپااو یا درخت نخل امریکای جنوبی
ceiba درخت گل ابریشم گرمسیری درخت پنبه هندی
shears قیچی پشم چینی یا باغبانی
underbrush درخت کوچک روینده درزیر درخت
redliner خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
myrica درخت شیشعان درخت موم
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
modes روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
mode روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com