English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English Persian
bright درخشان تابان
brighter درخشان تابان
brightest درخشان تابان
Other Matches
perfervid تابان
noctilucae شب تابان
fulgid تابان
fulgent تابان
aglow تابان
radiant تابان
agleam تابان
glowing تابان
shiner تابان
luminous تابان
incandescent تابان
brilliant تابان
hot تابان اتشین
radiant flux شاره تابان
radiant power شاره تابان
hottest تابان اتشین
hotter تابان اتشین
glowingly بطور تابان
radiant tube heating گرمایش لوله تابان
fulgid درخشان
glitzy درخشان
fulgent درخشان
lightsome درخشان
eyebright درخشان
brilliancy درخشان
shining درخشان
florestant درخشان در شب
ablaze درخشان
beamy درخشان
stellar درخشان
luminescent درخشان
luminiferous درخشان
brighter درخشان
bright درخشان
refulgent درخشان
shiner درخشان
glaring درخشان
luminous درخشان
gloss درخشان
brightest درخشان
prismatic درخشان
glittery درخشان
glitzier درخشان
glitziest درخشان
mirror finish درخشان
lumine درخشان کردن
luciferous شب تاب درخشان
luminously بطور درخشان
glisteningly بطور درخشان
semigloss نیمه درخشان
bertha درخشان روشن
adamantine سخت و درخشان
starry درخشان معروف
irradiated درخشان کردن
sparklers گوهر درخشان
irradiate درخشان کردن
beaming درخشان پرتودار
brilliantly بطور درخشان
phosphorescent شب تاب درخشان
lucid واضح درخشان
illustrious درخشان ممتاز
shiny افتابی درخشان
irradiates درخشان کردن
meteoric درخشان وزودگذر
irradiating درخشان کردن
brilliant بسیار درخشان
brilliant الماس درخشان
sparkler گوهر درخشان
brightest درخشان بدون روکش
brighter درخشان بدون روکش
radiant شعاع گستر درخشان
brilliancy بازی درخشان شطرنج
star sapphire یاقوت کبود درخشان
bright درخشان بدون روکش
giant star ستاره بزرگ و درخشان
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
blazed شعله درخشان یا اتش مشتعل
brightened زرنگ کردن درخشان شدن
brighten زرنگ کردن درخشان شدن
blazes شعله درخشان یا اتش مشتعل
blaze شعله درخشان یا اتش مشتعل
brightens زرنگ کردن درخشان شدن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
brightening زرنگ کردن درخشان شدن
high beam نقطه درخشان ونورانی جلووسایل نقلیه
glares انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glared انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glare انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
flame tree درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
blips نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
blip نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
paper white monitor صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com