English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
round robin درخواست کتبی
Other Matches
request modify درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisitioned درخواست کردن درخواست وسایل
excess demand درخواست بیش از حد درخواست اضافی
requisitioning درخواست کردن درخواست وسایل
requisition درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions درخواست کردن درخواست وسایل
call mission درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
written کتبی
documentary evidence دلیل کتبی
written evidence دلیل کتبی
termination notice استعفای کتبی
depositions گواهی کتبی
deposition گواهی کتبی
to do a test امتحان کتبی نوشتن
mail order of payment دستور پرداخت کتبی
record مدرک کتبی سابقه
The written statements of the witness. اظهارات کتبی شاهد
writes ثبت رای کتبی
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
serve notice on اخطار کتبی دادن به
reprographics موضوعات کتبی تصاویر
write ثبت رای کتبی
replies پاسخ دادن جواب کتبی
bill of exchange حواله یا برات کتبی غیرمشروط
reply پاسخ دادن جواب کتبی
replying پاسخ دادن جواب کتبی
replied پاسخ دادن جواب کتبی
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
charted گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charting گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
chart گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charts گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
To put it in black and white . To commit some thing to paper . روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
conveys انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
covenants در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenant در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
request درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests درخواست اماد کردن درخواست کردن
fire call درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
requested درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting درخواست اماد کردن درخواست کردن
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
parol contract قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
enquiry درخواست
requistion for money درخواست
requests درخواست
requisitions درخواست
imploration درخواست
d. of a request در درخواست
on request of which [at his request] به درخواست او
requisitioning درخواست
appeals درخواست
appealed درخواست
appeal درخواست
requisition درخواست
requisitioned درخواست
demand درخواست
claim درخواست
claimed درخواست
claiming درخواست
claims درخواست
indent درخواست
indenting درخواست
indents درخواست
tender درخواست
tendered درخواست
tenderest درخواست
applications درخواست
demanded درخواست
demands درخواست
suit درخواست
suited درخواست
suits درخواست
application درخواست
tendering درخواست
postulate درخواست
requested درخواست
request درخواست
supplication درخواست
solicitation درخواست
postulating درخواست
postulated درخواست
requesting درخواست
postulates درخواست
declaration of intention درخواست تابعیت
requisition line خط درخواست اماد
to make an application [to apply] درخواست کردن
d. note درخواست پرداخت
basic requisition number درخواست ابتدایی
applicator درخواست کننده
requisition number شماره درخواست
call for fire درخواست اتش
rrayer درخواست التماس
basic requisition number درخواست اولیه
request signal علامت درخواست
application form برگ درخواست
stock requisition درخواست کالا
speak for <idiom> درخواست کردن
asking and ordering درخواست و سفارش
purchase requisition درخواست خرید
pleader درخواست دادن
materials requisition درخواست مواد
plead with درخواست کردن
put in for something <idiom> درخواست چیزی
supervisor request درخواست نافر
demand code رمز درخواست
demandant درخواست کننده
document number شماره درخواست
supplicate درخواست کردن
at the request of به خواهش [به درخواست]
excess demand درخواست مازاد
fire message درخواست اتش
toa for a job or position درخواست کارکردن
writ of subpoena برگ درخواست
on call بنا به درخواست
appeal for tenders درخواست مزایده
implore درخواست کردن از
solicit درخواست کردن
inquiries اسستسفار درخواست
demands درخواست کردن
demanded درخواست مطالبه
inquiry اسستسفار درخواست
demands درخواست مطالبه
entreat درخواست کردن
entreated درخواست کردن
entreating درخواست کردن
asked <adj.> <past-p.> درخواست شده
entreats درخواست کردن
claimed <adj.> <past-p.> درخواست شده
solicited درخواست کردن
implored درخواست کردن از
soliciting درخواست کردن
implores درخواست کردن از
imploring درخواست کردن از
request درخواست می کنم
requested درخواست می کنم
requests درخواست می کنم
demanded درخواست کردن
solicits درخواست کردن
applying درخواست دادن
applying درخواست کردن
praying درخواست کردن
apply درخواست کردن
applicants درخواست کننده
applies درخواست دادن
applicants درخواست دهنده
to g. any one's request درخواست کسیراپذیرفتن
applicant درخواست کننده
applies درخواست کردن
prays درخواست کردن
apply درخواست دادن
requesting درخواست می کنم
demand درخواست کردن
demand درخواست مطالبه
demanded <adj.> <past-p.> درخواست شده
pray درخواست کردن
prayed درخواست کردن
applicant درخواست دهنده
to deny somebody a wish درخواست کسی را رد کردن
on application در زمان [حالت] درخواست
to ask too much بیش از حد درخواست کردن
soliciting درخواست یا تقاضا کردن از
to a oneself for help درخواست کمک کردن
solicited درخواست یا تقاضا کردن از
to reject [refuse] an application درخواست نامه ای را رد کردن
debt enforcement درخواست طلب وصول
solicit درخواست یا تقاضا کردن از
to solicit an office درخواست ازیک شرکت
indents سفارش درخواست کردن
indenting سفارش درخواست کردن
indent سفارش درخواست کردن
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
solicits درخواست یا تقاضا کردن از
to apply for leave درخواست مرخصی کردن
requisitions درخواست رسمی کردن
demand code شماره رمزبرگ درخواست
proposal form فرم درخواست بیمه
boned خواستن درخواست کردن
bones خواستن درخواست کردن
boning خواستن درخواست کردن
call for fire درخواست اتش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com