Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (36 milliseconds)
English
Persian
solicit
درخواست یا تقاضا کردن از
solicited
درخواست یا تقاضا کردن از
soliciting
درخواست یا تقاضا کردن از
solicits
درخواست یا تقاضا کردن از
Search result with all words
request
تقاضا کردن درخواست کردن
requested
تقاضا کردن درخواست کردن
requesting
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
تقاضا کردن درخواست کردن
cry off
تقاضا کردن درخواست کردن
Other Matches
demand
[of]
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisition
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
درخواست کردن درخواست وسایل
demand
تقاضا کردن تقاضا
demands
تقاضا کردن تقاضا
demanded
تقاضا کردن تقاضا
requesting
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
arc elasticity of demand
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
suing
تقاضا کردن
requisitions
تقاضا کردن
requisitioned
تقاضا کردن
demand
تقاضا کردن
demanded
تقاضا کردن
adjure
تقاضا کردن
demands
تقاضا کردن
requisition
تقاضا کردن
requisitioning
تقاضا کردن
sued
تقاضا کردن
sues
تقاضا کردن
sue
تقاضا کردن
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
adjure
به اصرار تقاضا کردن
demand
مطالبه تقاضا کردن
demands
مطالبه تقاضا کردن
demanded
مطالبه تقاضا کردن
put in
تقاضا کردن پیشنهاد دادن
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
clamours
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
clamouring
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to invite somebody to do something
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
clamor
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
demands
درخواست کردن
entreat
درخواست کردن
entreated
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
entreating
درخواست کردن
demanded
درخواست کردن
solicited
درخواست کردن
entreats
درخواست کردن
soliciting
درخواست کردن
solicit
درخواست کردن
apply
درخواست کردن
implore
درخواست کردن از
speak for
<idiom>
درخواست کردن
prays
درخواست کردن
praying
درخواست کردن
implored
درخواست کردن از
imploring
درخواست کردن از
implores
درخواست کردن از
prayed
درخواست کردن
solicits
درخواست کردن
applying
درخواست کردن
pray
درخواست کردن
applies
درخواست کردن
plead with
درخواست کردن
demand
درخواست کردن
supplicate
درخواست کردن
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
requisition
درخواست رسمی کردن
requisitioned
درخواست رسمی کردن
requisitions
درخواست رسمی کردن
to reject
[refuse]
an application
درخواست نامه ای را رد کردن
boning
خواستن درخواست کردن
to deny somebody a wish
درخواست کسی را رد کردن
to ask too much
بیش از حد درخواست کردن
bones
خواستن درخواست کردن
indents
سفارش درخواست کردن
boned
خواستن درخواست کردن
call for fire
درخواست اتش کردن
requisitioning
درخواست رسمی کردن
indent
سفارش درخواست کردن
bone
خواستن درخواست کردن
indenting
سفارش درخواست کردن
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
to a oneself for help
درخواست کمک کردن
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
to ask somebody for
[about]
something
از کسی چیزی درخواست کردن
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
shift of a demand curve
انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
solicited
تقاضا کردن جلب کردن
beseeched
تقاضا کردن استدعا کردن
solicit
تقاضا کردن جلب کردن
beseeches
تقاضا کردن استدعا کردن
soliciting
تقاضا کردن جلب کردن
beseech
تقاضا کردن استدعا کردن
solicits
تقاضا کردن جلب کردن
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to ask specifically about something
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
subsequent filing
[application, documents]
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
lean on
<idiom>
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
applies
صدق کردن درخواست کردن
begs
استدعا کردن درخواست کردن
apply
صدق کردن درخواست کردن
beg
استدعا کردن درخواست کردن
applying
صدق کردن درخواست کردن
petitions
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioned
دادخواهی کردن درخواست کردن
begged
استدعا کردن درخواست کردن
petition
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioning
دادخواهی کردن درخواست کردن
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
fire call
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
fire message
پیام اتش درخواست اتش کردن
exigence
تقاضا
postulate
تقاضا
postulated
تقاضا
requisition
تقاضا
postulates
تقاضا
requisitions
تقاضا
rogation
تقاضا
requisitioned
تقاضا
solicitation
تقاضا
requisitioning
تقاضا
postulating
تقاضا
requests
تقاضا
suit
تقاضا
demands
تقاضا
importance
تقاضا
suited
تقاضا
suits
تقاضا
requesting
تقاضا
requested
تقاضا
request
تقاضا
prayers
تقاضا
prayer
تقاضا
demand
تقاضا
demanded
تقاضا
plea
تقاضا استدعا
peak demand
حداکثر تقاضا
peak demand
بیشترین تقاضا
applier
تقاضا کننده
asked
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
offer and demand
عرضه و تقاضا
pleas
تقاضا استدعا
elasticity of demand
کشش تقاضا
requests
تقاضا خواسته
requesting
تقاضا خواسته
requested
تقاضا خواسته
income elasticity of demand
درامدی تقاضا
quantity of demand
مقدار تقاضا
demand factors
عوامل تقاضا
demanded
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
requirement
تقاضا احتیاج
applications
فرم تقاضا
application
فرم تقاضا
claimed
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
within three days of demand
در طی سه روز پس از تقاضا
law of demand
قانون تقاضا
request
تقاضا خواسته
on demand
بنا به تقاضا
excess demand
فزونی تقاضا
demand management
مدیریت تقاضا
demand elasticity
کشش تقاضا
requisitioning
چیزمورد تقاضا
demand factor
ضریب تقاضا
requisition
چیزمورد تقاضا
demand shift
تغییر تقاضا
demand shift
انتقال تقاضا
measurement of demand
تخمین تقاضا
demand schedule
جدول تقاضا
change in demand
تغییر تقاضا
demand pattern
الگوی تقاضا
requisitioned
چیزمورد تقاضا
demand function
تابع تقاضا
demand side
ستون تقاضا
demandant
تقاضا کننده
demandable
قابل تقاضا
requisitions
چیزمورد تقاضا
supply and demand
عرضه و تقاضا
information on demand
اطلاعات با تقاضا
demand side
طرف تقاضا
demand shift
جابجائی تقاضا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com