Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
hold
دردست داشتن
holds
دردست داشتن
Search result with all words
cipher
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
Other Matches
in the course of
دردست
to take in hand
دردست گرفتن
under way
دردست اقدام
under construction
دردست ساختمان
to enter
دردست گرفتن
take up
دردست گرفتن
under development
دردست توسعه
under repairing
دردست تعمیر
to take up
دردست گرفتن
hat in hand
کلاه دردست
It is in the hands of God .
دردست خدا ست
records available
امار دردست
It is in progress. It is under way.
دردست اقدام است
new fashioned
بطرزنوین دردست شده
situated to the right
واقع دردست راست
it is the p of construction
دردست ساختمان است
hand in hand
دست دردست یکدیگر
gynaecocracy
حکومتی که دردست اناث باشد
For the moment he is in the saddle.
فعلا که ایشان سوارند ( قدرت را دردست دارد )
empires
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empire
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
ag nus dei
صورت برهای که پرچم فچلیپایی دردست داردوکنایه ازعیسی است
wand
دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
wands
دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
bear
داشتن
lackvt
کم داشتن
relieve
داشتن
own
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
to hold a meeting
داشتن
bear
در بر داشتن
bears
داشتن
bears
در بر داشتن
redolence
بو داشتن
to be feverish
تب داشتن
want
کم داشتن
to hold
داشتن
to have
داشتن
to possess
داشتن
to go hot
تب داشتن
intercommon
داشتن
owns
داشتن
owning
داشتن
owned
داشتن
to have f.
تب داشتن
relieving
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
relieves
داشتن
wanted
کم داشتن
possessing
داشتن
lack
کم داشتن
lacked
کم داشتن
lacks
کم داشتن
possess
داشتن
to have possession of
داشتن
possesses
داشتن
having
داشتن
have
داشتن
doubted
شک داشتن
doubt
شک داشتن
doubts
شک داشتن
doubting
شک داشتن
outclass
برتری داشتن بر
abhor
تنفر داشتن از
outclassed
برتری داشتن بر
affords
استطاعت داشتن
minds
در نظر داشتن
minds
تصمیم داشتن
mind
تصمیم داشتن
mind
در نظر داشتن
abhorred
تنفر داشتن از
minding
تصمیم داشتن
abhorring
تنفر داشتن از
minding
در نظر داشتن
withhold
دریغ داشتن
abhor
بیم داشتن از
affording
استطاعت داشتن
outclasses
برتری داشتن بر
loathes
نفرت داشتن از
loathed
نفرت داشتن از
loathe
نفرت داشتن از
protruding
برامدگی داشتن
to have something at one's disposal
چیزی داشتن
withholding
دریغ داشتن
outclassing
برتری داشتن بر
to take part
[in]
شرکت داشتن
[در]
afforded
استطاعت داشتن
afford
استطاعت داشتن
to have something
چیزی داشتن
protrudes
برامدگی داشتن
protruded
برامدگی داشتن
protrude
برامدگی داشتن
withholds
دریغ داشتن
likes
دوست داشتن
debts
بدهی داشتن
affect
تمایل داشتن
imported
اهمیت داشتن
import
اهمیت داشتن
affects
دوست داشتن
raises
برپا داشتن
raise
برپا داشتن
suspends
معوق داشتن
suspending
معوق داشتن
affects
تمایل داشتن
require
لازم داشتن
affect
دوست داشتن
rolls
تلاطم داشتن
rolled
تلاطم داشتن
fluctuate
نوسان داشتن
fluctuated
نوسان داشتن
fluctuates
نوسان داشتن
confide
اعتماد داشتن به
confided
اعتماد داشتن به
spared
دریغ داشتن
spare
دریغ داشتن
confides
اعتماد داشتن به
importing
اهمیت داشتن
roll
تلاطم داشتن
suspend
معوق داشتن
required
لازم داشتن
requires
لازم داشتن
lasted
دوام داشتن
last
دوام داشتن
bestows
ارزانی داشتن
bestowing
ارزانی داشتن
bestowed
ارزانی داشتن
declaring
افهار داشتن
bestow
ارزانی داشتن
may
امکان داشتن
like
دوست داشتن
abhors
تنفر داشتن از
declares
افهار داشتن
lasts
دوام داشتن
debt
بدهی داشتن
requiring
لازم داشتن
represent
نمایندگی داشتن
represented
نمایندگی داشتن
represents
نمایندگی داشتن
desire
میل داشتن
desires
میل داشتن
desiring
میل داشتن
declare
افهار داشتن
liked
دوست داشتن
vibrating
ارتعاش داشتن
vibrates
ارتعاش داشتن
vibrated
ارتعاش داشتن
vibrate
ارتعاش داشتن
scoots
سرعت داشتن
scooting
سرعت داشتن
scooted
سرعت داشتن
scoot
سرعت داشتن
deserves
استحقاق داشتن
deserve
استحقاق داشتن
believes
گمان داشتن
believed
گمان داشتن
believe
گمان داشتن
liaising
بستگی داشتن
tolerate
طاقت داشتن
tolerated
طاقت داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
contradicted
تناقض داشتن با
contradict
تناقض داشتن با
to be away on vacation
[American]
داشتن مرخصی
implying
دلالت داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com