Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (34 milliseconds)
English
Persian
shoot
درد کردن سوزش داشتن
shoots
درد کردن سوزش داشتن
Search result with all words
tingle
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingles
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
Other Matches
smarts
سوزش داشتن
smarting
سوزش داشتن
smarter
سوزش داشتن
smarted
سوزش داشتن
smart
سوزش داشتن
smartest
سوزش داشتن
inoxidize
از سوزش باز داشتن
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
irritation
سوزش
combustion
سوزش
deflagration
سوزش
ignition
سوزش
irritations
سوزش
nips
سوزش
nipped
سوزش
nip
سوزش
irritants
سوزش اور
irritant
سوزش اور
urticarial
خارش سوزش
sting
خلش سوزش
stinging
خلش سوزش
stings
خلش سوزش
abrasive
سوزش آور
irritative
سوزش اور
urticaria
خارش سوزش
urticant
سوزش دار
pyrosis
سوزش معده
caustic
سوزش اور
burning rate
نواخت سوزش
causalgia
سوزش عصبی
nippy
سوزش دار
combustibility
قابلیت سوزش
heartburn
سوزش معده
gas burning
سوزش گاز
urticate
سوزش دادن
burn
سوزش موادمنفجره
progressive burning
سوزش تدریجی
abradant
سوزش اور
burns
سوزش موادمنفجره
prickling
سوزش دار
abrasives
سوزش اور سایا
painful urination
سوزش ادرار
[پزشکی]
irritating
رنجاننده سوزش اور
irritatingly
بطور سوزش اور
pang
درد سوزش ناگهانی
dysuria
سوزش ادرار
[پزشکی]
pangs
درد سوزش ناگهانی
twinge
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
dysuria
ادرار همراه با سوزش واشکال
dysuria
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
painful urination
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
twinges
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
alkali proof
مقاومت محلول سوزش اور
neutral burning
سوزش دوطرفه حبههای باروت خرج
funny bone
<idiom>
جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
inhibit
باز داشتن و نهی کردن
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
award
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
مقرر داشتن اعطا کردن
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
awarding
مقرر داشتن اعطا کردن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
awards
مقرر داشتن اعطا کردن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
rages
غضب کردن شدت داشتن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
embosom
بغل کردن عزیز داشتن
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
raged
غضب کردن شدت داشتن
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
rage
غضب کردن شدت داشتن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
withold
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
avouch
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
simulate
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
burning rate
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
immobilized
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plans
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
uncorking
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorks
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
to have the kindness to help s
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
immobilising
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
immobilize
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
immobilised
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncork
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
immobilises
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncorked
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com