Total search result: 71 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
outlet |
دررو فروشگاه |
outlets |
دررو فروشگاه |
|
|
Other Matches |
|
adiabatic |
بی دررو |
egress |
دررو |
outlets |
دررو |
outlet |
دررو |
solid dam |
سد بی دررو |
adiabatic process |
فرایند بی دررو |
goofy |
از زیر کار دررو |
goofiest |
از زیر کار دررو |
goofier |
از زیر کار دررو |
exits |
خروج بازیگر از صحنهء نمایش دررو |
exit |
خروج بازیگر از صحنهء نمایش دررو |
canteen |
فروشگاه |
storing |
فروشگاه |
shops |
فروشگاه |
shop |
فروشگاه |
shopped |
فروشگاه |
store |
فروشگاه |
salesroom |
فروشگاه |
canteens |
فروشگاه |
army stores |
فروشگاه ارتش |
computer store |
فروشگاه کامپیوتر |
ship's service |
فروشگاه ناو |
department stores |
فروشگاه بزرگ |
sea stores |
فروشگاه دریایی |
department store |
فروشگاه بزرگ |
supermarket |
فروشگاه بزرگ |
supermarkets |
فروشگاه بزرگ |
hypermarket |
فروشگاه بسیاربزرگ |
hypermarkets |
فروشگاه بسیاربزرگ |
antique shop |
فروشگاه اشیاء عتیقه |
off-licences |
فروشگاه نوشابههای الکلی |
pro shop |
فروشگاه باشگاه حرفهای |
The store across the street. |
فروشگاه آنطرف خیابان |
off-licence |
فروشگاه نوشابههای الکلی |
canteen |
فروشگاه یا رستوران سربازخانه |
canteens |
فروشگاه یا رستوران سربازخانه |
I walked past the shop ( store ) . |
از جلوی فروشگاه گذشتم |
the forthcoming book |
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید |
ten cent store |
فروشگاه دارای کالاهای ارزان |
commissary |
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره |
quartermaster |
فروشگاه وسایل سررشته داری |
quartermasters |
فروشگاه وسایل سررشته داری |
exchange |
تبدیل ارز فروشگاه پادگان |
commissaries |
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره |
exchanging |
تبدیل ارز فروشگاه پادگان |
exchanged |
تبدیل ارز فروشگاه پادگان |
post exchange |
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش |
exchanges |
تبدیل ارز فروشگاه پادگان |
to check out that new clothing store |
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن |
to have a look round [around] the shops [British E] |
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن |
to have a look round [around] the stores [American E] |
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن |
certificate of gains or losses |
سند مصدق سود و زیان فروشگاه |
floorwalker |
بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی |
commissary store annex |
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان |
You name it , they have it in thes department store. |
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند ) |
canteen |
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه |
canteens |
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه |
storewide |
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه |
general stores |
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی |
extensions |
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره |
extension |
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره |
chain stores |
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا |
chain store |
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا |
budget account |
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود |
commissaries |
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش |
commissary |
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش |
rack |
آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.] |
department store |
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد |
department stores |
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد |