Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
on a dime
<idiom>
درزمان خیلی کوتاه
Other Matches
very short
برد خیلی کوتاه
ultrashort wave
موج خیلی کوتاه
ultrashort wave transmitter
فرستنده موج خیلی کوتاه
You have cut my hair very short .
سرم را ( موهایم را ) خیلی کوتاه کردید
transients
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
transient
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
The notice is too short
[for me]
.
آگاهی
[برایم]
خیلی کوتاه مدت است.
in the p
درزمان گذشته
when the chips are down
<idiom>
درزمان مهم وخطرناک
decayed
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
mosaic d.
وضع احکام دینی درزمان موسی
decays
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decay
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
essoin
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
prestation
خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
jacobus
سکه زرکه درزمان جیمزیکم زدندوبهای ان از 02تا42شیلینگ بود
septuagint
ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
dispatch route
جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
roundheal
عضو پارلمان انگلیس درزمان شارل یکم که سرش را ازته میزد
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
FatBits
انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
خیلی تند خیلی خوب
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
future perfect
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
emergency
خیلی خیلی فوری
emergencies
خیلی خیلی فوری
moslem league
اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
very little
خیلی کم
ten
خیلی
dumpiness
خیلی
many
خیلی
abysmal
<adj.>
خیلی بد
routh
خیلی
for long
خیلی
far and away
خیلی
to a large extent
خیلی
damn
خیلی
dammit
خیلی
villainous
خیلی بد
in large quantities
خیلی خیلی
not a few
خیلی ها
very
خیلی
highly
خیلی
copious
خیلی
tickled pink
<idiom>
خیلی شادوخوشحال
subminiature
خیلی کوچک
hit bottom
<idiom>
خیلی پست
To take with a pinch of salt.
خیلی جدی نگرفتن
to spread like wildfire
خیلی زودمنتشرشدن
faraway
خیلی دور
span new
خیلی تازه
too bad
<idiom>
خیلی بد ،غم انگیز
(a) snap
<idiom>
خیلی ساده
(as) old as the hills
<idiom>
خیلی قدیمی
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
thank you very much
خیلی متشکرم
swith
خیلی عظیم
superrabundant
خیلی زیاد
open and shut
خیلی سهل
I had an awful time .
به من خیلی بد گذشت
She is very pretentious.
خیلی ادعادارد
number one
خیلی خوب
bone dry
خیلی خشک
whopping
خیلی بزرگ
immediate
خیلی فوری
very light
خیلی سبک
(go over with a) fine-toothed comb
<idiom>
خیلی بادقت
flying high
<idiom>
خیلی شادوشنگول
He is a loose card .
خیلی ول است
parlous
خیلی مهیب
get up the nerve
<idiom>
خیلی شلوغ
open-and-shut
خیلی سهل
ultraconservative
خیلی محتاط
superabundant
خیلی زیاد
toploftiness
خیلی متکبر
decrepit
خیلی پیر
at most
خیلی باشد
hand in glove
خیلی صمیمی
hand in glove
خیلی نزدیک
jolly
بذله گو خیلی
pluperfect
خیلی عالی
iam in bad
خیلی محتاجم
extreme
خیلی زیاد
immensurable
خیلی قدیم
in no time
خیلی زود
Neanderthal
خیلی کهنه
confidential
خیلی محرمانه
it is very easily done
خیلی به اسانی
level best
خیلی عالی
hand and glove
خیلی صمیمی
giantess
زن خیلی قدبلند
precise
خیلی دقیق
as stiff as a poker
خیلی خشک
as good as
خیلی خوب
before you can say knife
خیلی زود
benedicite
خیلی خوب
by leaps and bounds
خیلی تند
far
زیاد خیلی
piping hot
خیلی داغ
pitch-black
خیلی سیاه
pitch black
خیلی سیاه
corking
خیلی زیبا
dead slow
خیلی اهسته
far and away
خیلی دور
far off
خیلی دور
level best
خیلی خوب
lily white
خیلی سفید
pianissmo
خیلی نرم
pixilated
خیلی حساس
precisian
خیلی دقیق
primely
خیلی خوب
raff
خیلی زیاد
ritzy
خیلی شیک
rotundily
چاقی خیلی
sappy
خیلی احساساتی
senseful
خیلی حساس
precipitating
خیلی سریع
precipitates
خیلی سریع
precipitated
خیلی سریع
precipitate
خیلی سریع
overstrung
خیلی حساس
oftentimes
خیلی اوقات
of vital importance
خیلی ضروری
oodles
خیلی زیاد
hand and glove
خیلی نزدیک
lots
خیلی زیاد
lower most
خیلی پست تر
niftiest
خیلی خوب
niftier
خیلی خوب
whackings
خیلی بزرگ
whacking
خیلی بزرگ
many people
خیلی از مردم
many people
خیلی اشخاص
many persons
خیلی اشخاص
much was said
خیلی حرفهازده شد
much worse
خیلی بدتر
skinless
خیلی حساس
on any number of occasions
<adv.>
خیلی از اوقات
regularly
[often]
<adv.>
خیلی از اوقات
I spoke my mind.
من خیلی رک گفتم.
frequently
خیلی اوقات
quaint
خیلی فریف
often
خیلی اوقات
too tough
خیلی سفت
exceeding
خیلی زیاد
highs
خیلی بزرگ
costs and arm and a leg
<idiom>
خیلی گرونه
wells
خیلی خوب
well
خیلی خوب
oft
[archaic, literary]
<adv.>
خیلی از اوقات
extra
بسیار خیلی
fortissimo
خیلی بلند
high
خیلی بزرگ
a lot of times
<adv.>
خیلی از اوقات
once in the blue moon
خیلی بندرت
nifty
خیلی خوب
extras
بسیار خیلی
extra-
بسیار خیلی
highest
خیلی بزرگ
frequently
<adv.>
خیلی از اوقات
many times
<adv.>
خیلی از اوقات
often
<adv.>
خیلی از اوقات
Many thanks!
خیلی ممنون!
Nothing more, thanks.
خیلی متشکرم.
stentorian
خیلی بلند
wicked
<adj.>
خیلی خوب
in seventh heaven
<idiom>
خیلی خوشحال
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
seldom
خیلی کم ندرتا
mad as a hornet
<idiom>
خیلی عصبانی
sick
[British E]
<adj.>
خیلی خوب
awesome
<adj.>
خیلی خوب
cool
<adj.>
خیلی خوب
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
great
<adj.>
خیلی خوب
really wicked
خیلی محشر
infinitely
خیلی زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com