Dictiornary-Farsi | درستکار،راست ولی ریا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (12 milliseconds)

English	Persian
heart-to-heart <idiom>	درستکار،راست ولی ریا


Search result with all words

right	درستکار
righted	درستکار
righting	درستکار
upright	درست درستکار
truepenny	رفیق درستکار
On the contrary , he is very honest.	برعکس خیلی هم درستکار است
The judge remained an honest man all his life .	قاضی تمام عمرش درستکار ماند
on the level <idiom>	درستکار ،بی غل وغش
tell it like it is <idiom>	درستکار بودن
mensch	[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
Other Matches

dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
beeline	خط راست
turnabout	به راست راست
erected	راست
candid	راست
righting	راست
forthrights	سر راست
outspoken	رک و راست
vertically	راست
freehearted	رک و راست
on end	راست
prick	راست
right turn	به راست راست
plain dealing	راست
plain spoken	یر راست
sheer	یک راست
erects	راست
plumply	سر راست
rectilineal	راست خط
erecting	راست
pricked	راست
pricking	راست
pricks	راست
straightforward	رک سر راست
straightforward	راست
right footed	راست پا
right face	به راست راست
right back	بک راست
straight	راست
straighter	راست
straightest	راست
erect	راست
straightish	راست
blankly	سر راست
vertical beam	راست رو
uninhibited	رک و راست
up front	رک و راست
wrapover top	راست
turnabouts	به راست راست
wrapover dress	راست
true	راست
truer	راست
wrapover skirt	راست
truest	راست
dextrogyrous	راست بر
bee line	خط راست
bolt upright	راست
apeak	راست
directly	سر راست
wooden	راست
straightish	سر راست
dextrorotatory	راست بر
right	راست
upright	راست
four-square	رک و راست
righted	راست
prink	راست کردن
outside right	گوش راست
clockwise rotation	گردش به راست
battery left	رگبار از راست یا از چپ
prick eared	راست گوش
backstitch	کوک چپ و راست
as the crow files	بخط راست
starboard	سمت راست
point device	کاملا راست
antiform	شکل راست
cross brace	بادبند چپ و راست
deasil	طرف راست
in round numbers 00	سر راست 001تا
erectile	راست شدنی
grape sugar	گلوکز راست بر
dextrogyrous	راست گردان
fastigiate	راست بالارونده
dextrorotatory	راست گردان
eyes right	نظر به راست
eton collan	یقه راست
dextrosal	راست گرد
erective	راست کننده
ingenuousness	راست بازی
dextrality	راست برتری
dextrad	راست سویه
partially true	فی الجمله راست
partially true	تا یک اندازه راست
deskew	راست کردن
dexter	در طرف راست
orthognathous	راست ارواره
orthotropism	راست رویی
orthopterous	راست بال
orthopteran	راست بال
orthoptera	راست بالان
orthogonal	راست گوشه
open heartedness	راست بازی
erectile	راست کردنی
the parting on the right	فرق سر به راست
come clean <idiom>	راست گفتن
A straightforward answer.	جواب سر راست
To become straight.	راست شدن
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
right atrium	آتریوم راست
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
verisimilitude	راست نمایی
to tell the truth	راست گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to sit up	راست نشستن
to come to good	راست امدن
straight stairs	پلکان راست
straight out	راست حسینی
straight bow	کمان راست
to the right <adv.>	سمت راست
on the right <adv.>	سمت راست
right <adv.>	سمت راست
cross-brace	بادبند چپ و راست
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
set right	راست کردن
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
speak the trurh	راست گفتن
sit up	راست نشستن
right handed	راست گرد
right handed	راست دست
right handed	در سمت راست
right halfback	هافبک راست
right half back	نگهبان راست
right flank	سمت راست
right flank	جناح راست
right hand	دست راست
right arm	دست راست
right angled parallelogram	راست گوشه
right angled	راست گوشه
rectus	ماهیچه راست
rectification	راست گردانی
round unvarnished tale	راست حسینی
ragged right	راست ناهموار
simon pure	راست حسینی
round unvarnished tale	حرف سر راست
righty	راست دست
rightmost	راست ترین
rightmost	سمت راست
rightism	راست گرایی
righting lever	اهرم راست کن
rightable	راست شدنی
right wing toward	دست راست
right wing to ward	دست راست
right turn	براست راست
right oblique march	میل به راست رو
right incline	میل به راست
right handedness	راست دستی
right handed rotation	گردش به راست
right justification	هم ترازی راست
straightened	راست کردن
rectilinear	راست خطی
rectums	راست روده
roll	انحراف به چپ یا راست
rolls	انحراف به چپ یا راست
rectum	راست روده
squaring	راست حسینی
squares	راست حسینی
squared	راست حسینی
square	راست حسینی
rolled	انحراف به چپ یا راست
righting	درسمت راست
right-angled	راست گوشه
rectangular	راست گوشه
upending	راست نشاندن
hard shouder	شانه راست
stand	راست شدن
rectangle	راست گوشه
rectangle	راست گوش
straightening	راست کردن
straightens	راست کردن
straighten	راست کردن
upend	راست نشاندن
upended	راست نشاندن
unbent	راست کردن
unbends	راست کردن
erects	راست کردن
erecting	راست کردن
erected	راست کردن
upends	راست نشاندن
unbend	راست کردن
sheer	راست تند
rectangles	راست گوش