English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
right minded درست اندیشی
right-minded درست اندیشی
right mindedness درست اندیشی
Other Matches
idealism خیال اندیشی
obscurantism تاریک اندیشی
foresight مال اندیشی
policies مصلحت اندیشی
provincialism محلی اندیشی
self reflection درون اندیشی
wishful thinking خواسته اندیشی
dogmatism جزمی اندیشی
forethought دور اندیشی
ideation خیال اندیشی
magical thinking جادویی اندیشی
foresight دور اندیشی
long sightedness دور اندیشی
telepathy دوهم اندیشی
policy مصلحت اندیشی
hyperpragia زیاده اندیشی
far sightedness مال اندیشی
providently از روی مال اندیشی
to take long views دور اندیشی کردن
foreseeingly از روی مال اندیشی
forethought مال اندیشی احتیاط
improvidently بدون مال اندیشی
perspectives مال اندیشی تجسم شی
perspective مال اندیشی تجسم شی
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
prognosis پیش بینی مال اندیشی
prognoses پیش بینی مال اندیشی
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
perfecting درست
right درست
properly درست
perfects درست
conscionable درست
just درست
by the square درست
exact درست
exacted درست
exacts درست
straightforward درست
straightest درست
straighter درست
straight درست
whole درست
righted درست
righting درست
orthodox درست
out-and-out درست
out and out درست
well advised درست
even هم درست
proper درست
valid درست
indefectible درست
entire درست
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
perfected درست
perfect درست
legitimating درست
legitimates درست
legitimated درست
by fits and starts درست
legitimate درست
veracious درست
clearer درست
clearest درست
suitable <adj.> درست
clears درست
useful <adj.> درست
smack dab درست
utilitarian [useful] <adj.> درست
true <adj.> درست
true درست
truer درست
truest درست
real <adj.> درست
proper <adj.> درست
clear درست
purposive <adj.> درست
corrects درست
right as a trivet درست
correcting درست
right as a trivet تن درست
functional <adj.> درست
convenient <adj.> درست
correct درست
appropriate [for an occasion] <adj.> درست
practicable <adj.> درست
right as nails درست
practical <adj.> درست
Quite [so] ! درست!
purpose-built <adj.> درست
purposeful <adj.> درست
correct <adj.> درست
incorrupt درست
accurate درست
legitimately درست
plain dealing درست
integral درست
in a entireness of state درست
exactly درست
authentic درست
aright درست
sock درست
inviolate درست
accurate [correct] <adj.> درست
genuine درست
incorrect نا درست
orthographically درست
in order درست
exact <adj.> درست
fabricate درست کردن
I didnt quite get it. درست نفهمیدم
fabricates درست کردن
fabricated درست کردن
precedential سابقه درست کن
propriety of behaviour درست رفتاری
8oclock sharp (on the dot). درست سرساعت 8
next in fornt of درست در جلو
misapprehended درست نفهمیدن
mishears درست نشنیدن
It didnt work out. درست درنیامد
mistook درست نفهمیدن
misapprehends درست نفهمیدن
misapprehending درست نفهمیدن
plain dealing سودای درست
misapprehend درست نفهمیدن
trustworthy موثق درست
fabricating درست کردن
misbehaving درست رفتارنکردن
spitting image <idiom> درست مثل
trims درست کردن
concoct درست کردن
in good time <idiom> درست سر وقت
misunderstood درست نفهمیدن
misunderstands درست نفهمیدن
concocted درست کردن
concocting درست کردن
concocts درست کردن
orthographer درست نویس
on the button <idiom> درست سر موقع
fair shake <idiom> رفتار درست
orthoepist درست تلفظ کن
misbehaves درست رفتارنکردن
misunderstand درست نفهمیدن
an a translation ترجمه درست
trim درست کردن
trimmest درست کردن
misbehaved درست رفتارنکردن
pointdovice بسیار درست
buildings درست کردن
misbehave درست رفتارنکردن
point device بسیار درست
orthographically با املای درست
set in order درست کردن
to set درست کردن
to set in order درست کردن
in roaring health تن درست وفربه
indite درست کردن
to set to rights درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com