English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
Other Matches
windshields شیشه جلوی اتومبیل
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
windshield شیشه جلوی اتومبیل
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
paddocks منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddock منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
staging light چراغی که به راننده علامت میدهد که چرخهای اتومبیل درست روی خط قرار دارند
garge گاراژ
garage گاراژ
motor pool گاراژ
garages گاراژ
common carrier گاراژ دار
wagoner گاراژ دار
garage equipment تجهیزات گاراژ
garageman گاراژ دار
slingshot مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshots مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
physical motor pool پارک موتوری ساختمان دار پارک موتوری تاسیسات دار
carport گاراژ بدون سقف
stock-car اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock car اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-cars اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
car port گاراژ بی دیوار ولی سقف دار
car ports گاراژ بی دیوار ولی سقف دار
windscreens پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
windscreen پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
automobile اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
automobiles اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
What is that strange contraption you've got in the garage? آن دستگاه عجیب و غریب که تو در گاراژ داری چیست؟
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
parked پارک
park پارک
vivary پارک
parks پارک
paradise پارک
amusement parks پارک تفریحی
parkland زمین پارک
car park جای پارک
NO PARKING پارک نکنید!
motor pool پارک موتوری
natinal park پارک ملی
pool پارک موتوری
amusement park پارک تفریحی
pooled پارک موتوری
parking پارک کردن
pools پارک موتوری
bosket پارک یا باغ
bosquet پارک یا باغ
park bench نیمکت پارک
carriage drive خیابان پارک
collective goods پارک و غیره
double-parking دوردیفه پارک کردن
double park دوردیفه پارک کردن
double-park دوردیفه پارک کردن
parking محوطه پارک کردن
to park پارک کردن [دستگاهی]
double-parked دوردیفه پارک کردن
pool equipment وسایل پارک موتوری
double-parks دوردیفه پارک کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
Where can I park? کجا می توانم پارک کنم؟
laager پدافنددور محل پارک هواپیما
english garden پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
impark در پارک یا جنگل محصور کردن
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
Where can I park my car? کجا اتومبیلم را میتوانم پارک کنم؟
How long can I park here? چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
May I park there? ممکن است اینجا پارک کنم؟
parking پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
former جلوی
frontward جلوی
feont جلوی
hard stand بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
forward جلوی گستاخ
prior پیشین جلوی
forwarded جلوی گستاخ
before my very eyes جلوی چشمهایم
at the fore در جلوی کشتی
sincipital واقع در جلوی سر
fore جلوی قایق
in the way جلوی راه
fore جلوی درجلو
camber انحنای جلوی اسکی
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
prowords کلمات جلوی جملات
nose spray بسکهای جلوی گلوله
cambers انحنای جلوی اسکی
bowing قسمت جلوی قایق
anticum جرز جلوی معبد
afterleech بادبان جلوی قایق
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
head sail بادبان جلوی دکل
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
forward echelon رده جلوی نبرد
forward area منطقه جلوی رزم
foresheets فضای جلوی قایق
bow قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
decks سکوی جلوی تانک
decked سکوی جلوی تانک
deck سکوی جلوی تانک
bows قسمت جلوی قایق
to get in the way جلوی راه را گرفتن
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
muzzle boresight حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com