English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
on the button <idiom> درست سر موقع
Search result with all words
He arrived in the nick of time . درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
Other Matches
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
ill-timed بی موقع
premature بی موقع
siting موقع
terming موقع
when در موقع
at an unearthy hour بی موقع
termed موقع
term موقع
nails به موقع
nail به موقع
nailed به موقع
at the precise moment در سر موقع
behind time بی موقع
periods موقع
period موقع
inopportunely بی موقع
occasions موقع
occasioning موقع
occasion موقع
occasioned موقع
seasonably به موقع
unseasonable بی موقع بی جا
inapposite بی موقع
unseasonably بی موقع بی جا
times فرصت موقع
meal time موقع خوراک
tactless موقع نشناس
tactlessly موقع نشناس
timed فرصت موقع
on one occasion دریک موقع
time فرصت موقع
in due course در موقع خود
to be proper for به موقع بودن
prudent [discreet] <adj.> موقع شناس
placing مکان موقع
places مکان موقع
place مکان موقع
criticalness اهمیت موقع
nicks موقع بحرانی
by this تا این موقع
situations محل موقع
inopportune بی موقع نامناسب
situation محل موقع
positioning موقع یابی
nails به موقع پرداختن
nailed به موقع پرداختن
nail به موقع پرداختن
noontime موقع فهر
post entry ثبت پس از موقع
at a later period در موقع دیگر
belatedly دیرتر از موقع
belated دیرتر از موقع
fieldcorn موقع جولان
seed time موقع تخمکاری
discreet <adj.> موقع شناس
discrete <adj.> موقع شناس
discretional <adj.> موقع شناس
till his return تا موقع برگشتن او
thitherto تا ان موقع تاقبل از ان
the proper time to do a thing موقع مناسب
juncture موقع بحرانی
e. to the occasion درخور موقع
rooms محل موقع
tactful موقع شناس
tactfully موقع شناس
nick موقع بحرانی
room محل موقع
nicked موقع بحرانی
payment in due cource پرداخت به موقع
nicking موقع بحرانی
on the dot <idiom> دقیقا سر موقع
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? چه موقع قراراست بخوریم ؟
premature قبل از موقع نابهنگام
show up سر موقع حاضر شدن
the hour has struck موقع بحران رسید
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. موقع شناس بودن
opportuneness موقعیت موقع بودن
pro hac vice برای این موقع
d. situation موقع یا موقعیت باریک
put in force به موقع اجرا گذاشتن
playtime موقع شروع نمایش
mealtimes موقع صرف غذا
to profit by the accasion موقع را مغتنم شمردن
to profit by the accasion از موقع استفاده کردن
here در این موقع اکنون
seedtime موقع تخم کاری
mealtime موقع صرف غذا
i was up late last night دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
exigence ضرورت موقع تنگ
early resupply تجدید اماد به موقع
backfires منفجر شدن قبل از موقع
abrazitic مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
prematureness نابهنگامی زودتر از موقع بودن
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
backfired منفجر شدن قبل از موقع
it is toolate.to go دیگر موقع رفتن نیست
cut short پیش از موقع قطع کردن
backfiring منفجر شدن قبل از موقع
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
The train came in on time . قطار به موقع رسید ( سروقت )
backfire منفجر شدن قبل از موقع
cod وصول وجه در موقع تحویل کالا
predating قبل از موقع بخصوص واقع شدن
gravitas موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
muzzle energy نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
tallyho صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
dimout خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
high time اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
predate قبل از موقع بخصوص واقع شدن
timed به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
predated قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates قبل از موقع بخصوص واقع شدن
Will you tell me when to get off? ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
yoke پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
gesturing اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
ballast کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
gestured اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
He cut himself while shaving. موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
gesture اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
shuttered fuze ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
Is there train running on time? آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
godchildren طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
throws باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
counselled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
counseled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
compression نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
overlap تداخل رنگ ها [خصوصا در لبه طرح ها و موقع تعویض رنگ در نقشه]
jingo کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
working sails بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
perfecting درست
perfects درست
smack dab درست
incorrect نا درست
aright درست
perfect درست
Quite [so] ! درست!
appropriate [for an occasion] <adj.> درست
accurate درست
convenient <adj.> درست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com