English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
It is beyond repair. It cannot be put right. درست شدنی نیست
Other Matches
rightable درست شدنی
that is wrong درست نیست
you are written عقیده یاسخن شما درست نیست
It would not be proper for me to give you that information. درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
this line does not scan وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
lapsable سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a ساقط شدنی باطل شدنی
trainable تربیت شدنی قطار شدنی
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
dissoluble حل شدنی
collapsible له شدنی
ramrods خم شدنی
solvency حل شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> شدنی
ramrod خم شدنی
resolvable حل شدنی
dissolvable حل شدنی
achievable <adj.> شدنی
workable <adj.> شدنی
doable شدنی
water-soluble حل شدنی در آب
contrivable <adj.> شدنی
dissolvable اب شدنی
executable <adj.> شدنی
makeable <adj.> شدنی
doable <adj.> شدنی
possible شدنی
makable <adj.> شدنی
solvable حل شدنی
solubility حل شدنی
practicable <adj.> شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> شدنی
feasible شدنی
manageable <adj.> شدنی
pracitcable شدنی
feasible <adj.> شدنی
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
saturable اشباع شدنی
fermentable ترش شدنی
acidifiable اسیدی شدنی
excusable معاف شدنی
satisfiable راضی شدنی
forfoitable ضبط شدنی
retracttable جمع شدنی
satiable اشباع شدنی
food for powder کشته شدنی
foregettable فراموش شدنی
satiable اقناع شدنی
abolishable موقوف شدنی
rightable راست شدنی
pulverizable پودر شدنی
disposable مصرف شدنی
invertible معکوس شدنی
resolvable تجزیه شدنی
resoluble تجزیه شدنی
reducible ساده شدنی
repellency دفع شدنی
dispersible متفرق شدنی
improvability اصلاح شدنی
pulverable پودر شدنی
abrogable منسوخ شدنی
retractable جمع شدنی
retractile جمع شدنی
removable معزول شدنی
despairing مایوس شدنی
weirs سد غرق شدنی
weir سد غرق شدنی
removable رفع شدنی
biddability مزایده شدنی
consumptible تمام شدنی
contractible کوچک شدنی
talus رام شدنی
convertibility تسعیر شدنی
liquids پول شدنی
convincible متقاعد شدنی
corrodible خورده شدنی
corruptible گمراه شدنی
surmountable فائق شدنی
superimposable اضافه شدنی
crystallizable بلوری شدنی
superable مغلوب شدنی
spoilable خراب شدنی
debauchable بدراه شدنی
spendable خرج شدنی
consumable مصرف شدنی
tamable رام شدنی
conquerable مغلوب شدنی
removable برداشته شدنی
assimilable جذب شدنی
ascertainable محقق شدنی
archival بایگانی شدنی
applicatory اعمال شدنی
buyable خریده شدنی
tensive کشیده شدنی
appeasable ارام شدنی
annihilable نابود شدنی
tawie رام شدنی
compressible خلاصه شدنی
condensable غلیظ شدنی
congealable بسته شدنی
tameable رام شدنی
spareable یدکی شدنی
decomposable فاسد شدنی
deducible استنباط شدنی
diffusible پاشیده شدنی
eradiacable ریشه کن شدنی
erasable پاک شدنی
serviceable روبراه شدنی
soluble حل شدنی محلول
erectile راست شدنی
erectile سیخ شدنی
eversible واژگون شدنی
exemptible معاف شدنی
effectual انجام شدنی
extractable استخراج شدنی
extricable خلاص شدنی
sectile بریده شدنی
fatigable خسته شدنی
fatiguable خسته شدنی
ductile مفتول شدنی
drawable کشیده شدنی
severable جدا شدنی
feasibility شدنی بودن
changeable دگرگون شدنی
amenable رام شدنی
depletable تمام شدنی
depreciable مستهلک شدنی
depreciable کم بها شدنی
shrinkable جمع شدنی
disposable end item امادمصرفی شدنی
dissolvable تجزیه شدنی
dissolvable معاف شدنی
separable جدا شدنی
liquid پول شدنی
minable استخراج شدنی
severable سوا شدنی
scrutable کشف شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> انجام شدنی
makeable <adj.> اجرا شدنی
manageable <adj.> اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> اجرا شدنی
practicable <adj.> اجرا شدنی
makable <adj.> انجام شدنی
persuasible تحریک شدنی
perishable فاسد شدنی
suitable <adj.> اجرا شدنی
perishable هلاک شدنی
perishable نابود شدنی
perishability نابود شدنی
renewable تجدید شدنی
persuasible ترغیب شدنی
practicable <adj.> انجام شدنی
ionizable یون شدنی
isoable جدا شدنی
exhaustible تمام شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com